در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

بشین روی « کرسی » دو کلوم حرف باهات دارم

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

بشین روی « کرسی » دو کلوم حرف باهات دارم

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

یاد گارم را جا گذاشته ام، یاد گاری جز خدایم برایم نمانده است....

آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۶ مطلب در اسفند ۱۳۹۰ ثبت شده است

۲۵اسفند


خصوصیات شهید چمران..........


به سه خصلت ممتازم :1)عشق که از سخنم و نگاهم ، دستم و حرکاتم، حیات و مماتم عشق می بارد. در آتش عشق می سوزم و هدف حیات را جز عشق نمی شناسم. در زندگی جز عشق نمی خواهم و به جز عشق زنده نیستم. 2 ) فقر که از قید همه چیز آزادم و بی نیازم و اگر آسمان و زمین را به من ارزانی کنند تأثیری نمی کند.3)  تنهایی که مرا به عرفان اتصال می دهد و مرا با محرومیت آشنا می کند. کسی که محتاج عشق است در دنیای تنهایی با محرومیت می سوزد و جز خدا کسی نمی تواند انیس شبهای تار او باشد و جز ستارگان اشک های او را پاک نخواهد کرد و جز کوه های بلند راز و نیاز او را نخواهند شنید و جز مرغ سحری ناله صبحگاه او را حس نخواهد کرد. به دنبال انسانی می گردد تا او را بپرستد یا به او عشق بورزد ولی هرچه بیشتر می گردد کمتر می یابد...


مغموم..........


شهید چمران

خدایا عذر می خواهم از اینکه در مقابل تو می ایستم و از خود سخن می گویم و خود را چیزی به حساب می آورم که تو را شکر کند و در مقابل تو بایستد و خود را طرف مقابل به حساب آورد!

خدایا آنچه می گویم از قلبم می جوشد و از روحم لبریز می شود.*

خدایا دل شکسته ام، زجر کشیده ام، ظلم زده ام، از همه چیز ناامید و از بازی سرنوشت مأیوسم، در مقابل آینده ای تیره و مبهم و تاریک فرو رفته ام، تنها ترا می شناسم ، تنها به سوی تو می آیم، تنها با تو راز و نیاز می کنم.


مناجات..........


" خدایا به آسمان بلندت سوگند،به عشق سوگند،به شهادت سوگند،به علی سوگند،به حسین سوگند،به روح سوگند،به بی نهایت سوگند،به نور سوگند،به دریای وسیع سوگند،به امواج روح افزا سوگند،به کوههای سر بهفلک کشیده سوگند،به شیپور جنگ سوگند،به سوز دل عاشقان سوگند،به فداییان از جان گذشته سوگند،به درد دل زجرکشیده گان سوگند،به اشک یتیمان سوگند،به آه جانسوز بیوه زنان سوگند،به تنهایی مردان بلند سوگند که من عاشق زیبائیم. چه زیباست همدردعلی شدن،زجر کشیدن،از طرف پست ترین جنایتکاران تهمت شنیدن،از طرف کینه توزان بی انصاف نفرین شنیدن،چه زیباست در کنار نخلستان های بلند در نیمه های شب،سینه داغدار را گشودن و خروشیدن و با ستارگان زیبای آسمان سخن گفتن،چه زیباست که دراین موهبت بزرگ الهی که نامش غم و درد است، شیعه تمام عیارعلی شدن."


ارزش علم ومعرفت..........


شهید چمران

 

ای خدا ، من باید از نظر علم از همه برتر باشم

، تا مبادا که دشمنان مرا از این راه طعنه زنند. باید به آن سنگدلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر می‌فروشند، ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد. باید همه آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو در آورم، آنگاه خود خاضع ترین و افتاده ترین مرد روی زمین باشم. ای خدای بزرگ آنها که از تو می‌خواهم ، چیزهایی است که فقط می‌خواهم در راه تو به کار اندازم و تو خوب میدانی که استعداد آنرا داشته‌ام. از تو می‌خواهم مرا توفیق دهی که کارهایم ثمر بخش شود و در مقابل خسان سر افکنده نشوم.


عشق به امام موصی صدر وخدا..........


 

شهید چمران در سنگر در جنوب لبنانآری به امام موسی صدر وصیت می کنم ...

تو را دوست می دارم و این دوستی بابت احتیاج و یا تجارت نیست. در این دنیا به کسی احتیاج ندارم. حتی گاهگاهی از خدای بزرگ نیز احساس بی نیازی می کنم … از او چیزی نمی طلبم و احساس احتیاج نمی کنم. چیزی نمی خواهم، گله ای نمی کنم و آرزوئی ندارم. عشق من به خاطر آن است که تو شایسته عشق و محبتی، و من عشق به تو را قسمتی از عشق به خدا میدانم. همچنانکه خدای را می پرستم و عشق می ورزم، به تو نیز که نماینده او در زمینی عشق می ورزم. و این عشق ورزیدن همچون نفس کشیدن برای من طبیعی است …


 شهادت..........


برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی که مدتهاست با آن آشنا شده ام. ولی برای اولین بار وصیت میکنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می رسم. خوشحالم که از عالم و ما فیها بریده ام. همه چیز را ترک گفته ام. علایق را زیر پا گذاشته ام. قید و بندها را پاره کرده ام.دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفته ام و با آغوش باز به استقبال شهادت میروم.

در مسلخ عشق
۱۵اسفند

غزل «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم» امام خمینی (ره) از جمله اشعاری است که بعد از رحلت ایشان منتشر شد و مقام معظم رهبری در پاسخ به این غزل زیبا، شعری با مطلع «تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی» همسو با این غزل سرودند که در ادامه هر دو غزل آمده است.

غزل امام خمینی(ره)


 

 


من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شدم

فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم
همچو منصور خریدار سر دار شدم

غم دلدار فکنده است به جانم، شررى
که به جان آمدم و شهره بازار شدم

درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم

جامه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم
خرقه پیر خراباتى و هشیار شدم

واعظ شهر که از پند خود آزارم داد
از دم رند مى آلوده مددکار شدم

بگذارید که از بتکده یادى بکنم
من که با دست بت میکده بیدار شدم


غزل مقام معظم رهبری


 

 


 

تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی
تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی

تو که فارغ شده بودی ز همه کان و مکان
دار منصور بریدی همه تن دار شدی

عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر
ای که در قول و عمل شهره بازار شدی

مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی
وه که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی

خرقه پیر خراباتی ما سیره توست
امت از گفته در بار تو هشیار شدی


واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی
دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی

یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم
ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی

!!!=-=-=-=-=-=!!!

 

در مسلخ عشق
۱۰اسفند
شهـادت ،بـال نمـی خـواهـد !

                                    حـال مـی خـواهـد،حال...        

                        "بـال را پـس از شهـادت میدهنـد،نـه پیـش از آن..."



خدایا مرا همتی کن عطا

که با چشم همت بجویم تو را

 

 

اخرین عملیات ....عملیات خیبر
رمز عملیات
:

یا رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله)
وسعت منطقه عملیات:

 1180 کیلومتر مربع
هدف عملیات:

تصرف و تأمین جزایر مجنون و بخشی از هورالهویزه
نیروهای عمل ‌کننده:

 سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ارتش جمهوری اسلامی ایران

 

«شهیدحاج محمدابراهیم همت»

 

فرمانده تیپ محمدرسول الله (ص)

جزیره مجنون

اسفند 1362

عملیات خیبر

 

 

 

و در نبودنش....

 

کلاس درس شلوغ بود و همه در حال صحبت کردن بودن هر کی با دوستای خودش گرم گرفته بود و خلاصه کلاس رو هوا بود

یهو معلم اومد تو کلاس و سر و صدا ها م یواش یواش خوابید بعدشم طبق روال همیشگیش شروع کرد به خوندن لیست حضور و غیاب


بزرگراه همت....... حاضر

مجتمع فرهنگی همت....... حاضر

غیرت همت........ غائب

ورزشگاه همت........ حاضر

مردونگی همت.......... غائب

مرام همت............. غائب

سمینار همت............... حاضر

آقایی همت............ غائب

صداقت همت.............. غائب

همایش همت.............. حاضر

صفای همت.............. غائب

.......همت..............غائب

.......همت.............. غائب

.......همت.............. غائب

.......همت.............. حاضر



غائبین از حاضرین بیشتر بودن....


کلاس تعطیل.....


!!!

 

*****************************



در مسلخ عشق
۰۹اسفند

!!!سلام دوستان چند تا سوال از شما دارم ممنون میشوم جواب این سوالاتم را بدهید!!!

 

عشق چیست ؟ عاشق کیست؟ معشوقه لایق عشق هست؟ عشق چه رنگی است؟ عشق وجود دارد؟ ماتاچه حد میتوانیم عشق راحس کنیم؟ عشق واقعی کدام است؟

لطف کنید نظر شخصی خودتون رابنویسید
ممنون

 

شهادت  دکتر  مرتضی  چمران


نظر شخصی من عشقی وجود در دنیا ندارد مگر عشق به خدا که لایق همه کاری هست !!!!


در مسلخ عشق
۰۹اسفند


آیااینجا کسی هست که فردی را معرفی کند که از زهدکه پای نیرویش راببوسد؟؟؟؟


«اینجا حاج حسین خرازی را از روی بزرگراه شهیدخرازی میشناسند

افسوس هنوز نمیدانند که راهشان بزرگ بود.»

 

 

»»»»بوسه بر پای رزمندگان««««
حاج حسین رزمنده‌ها را عاشقانه دوست داشت و گاه این عشق را جوری نشان می‌داد که انسان حیران می‌شد. یک شب تانک‌ها را آماده کرده بودیم و منتظر دستور حرکت بودیم. من نشسته بودم کنار برجک و حواسم به پیرامونمان بود و تحرکاتی که گاه بچه‌ها داشتند. یک وقت دیدم یک نفر بین تانک‌ها راه می‌رود و با سرنشین‌ها گفت و گوهای کوتاه می‌کند. کنجکاو شدم ببینم کیست.
مرد توی تاریکی چرخید و چرخید تا سرانجام رسید کنار تانکی که من نشسته بودم رویش. همین که خواستم از جایم تکان بخورم، دو دستی به پوتینم چسبید و پایم را بوسید. گفت: به خدا سپردمتون!
تا صداش را شنیدم، نفسم برید. گفتم: حاج حسین؟
گفت: هیس؛ صدات درنیاد!
و رفت سراغ تانک بعدی.

فرمانده شهید حاج حسین خرازی، فرمانده خوش اخلاق، پرتلاش و پر جنب جوش بود؛ آنقدر که با یک دست زمین را به آسمان می‌دوخت. مقام معظم رهبری هم او را پرچمدار جهاد و شهادت خطاب کرده بود. جا دارد در آستانه شهادت این فرمانده بزرگ، لحظاتی در زندگی و خاطرات او بیندیشیم.

 

فرمانده شهید حاج حسین خرازی، فرمانده خوش اخلاق، پرتلاش و پر جنب جوش بود؛ آنقدر که با یک دست زمین را به آسمان می‌دوخت. مقام معظم رهبری هم او را پرچمدار جهاد و شهادت خطاب کرده بود. جا دارد در آستانه شهادت این فرمانده بزرگ، لحظاتی در زندگی و خاطرات او بیندیشیم.

زندگی‌نامه

شهید «حسین خرازی»، در سال 1336ه.ش در خانواده‌ای مذهبی و متدین در شهر اصفهان متولد شد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را در همان شهر، در فضایی مذهبی، پشت سر گذاشت و پس از اخذ دیپلم، در آستانه سال 1355به سربازی رفت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با عضویت در کمیته دفاع شهری اصفهان و درگیری با ضد انقلاب منطقه، نقش فعال و تعیین کننده‌ای ایفا نمود.

در اواسط بهمن ماه سال 1358، به مناطق درگیری با ضد انقلاب در کردستان رفت و به همراه گردان ضربت، به مبارزه با توطئه‌های نیرو‌های چپ و ضد انقلاب پرداخت. مقصد بعدی حسین، خوزستان بود. هنوز روزهای آغازین جنگ بود که حسین به همراه 50 تن از یارانش عازم این خطه شد و در نیمه دوم بهمن ماه سال 59، فرمانده جبهه دارخوین را به عهده گرفت.

در سال نخست جنگ، جبهه دارخوین، به کلاس درس مجاهدت و خودسازی تبدیل شد و عملیات «فرمانده کل قوا» در این جبهه با موفقیت به انجام رسید. در همین منطقه، هسته اصلی «تیپ 14 امام حسین(ع)» شکل گرفت که بعدها ثمرات مهمی برای کشور به ارمغان آورد.

عملیات «خیبر»، نبردی بود در منطقه «طلائیه» که «حاج حسین» دست راست خود را در جریان آن تقدیم آرمان‌هایش کرد و سرانجامِ حیات سراسر عاشقانه او در عملیات تکمیلی کربلای پنج، به تاریخ هفتم اسفند ماه 1365، رقم خورد.

خاطرات:

جرم، برپایی جلسه قرآن

حسین سرباز شده بود و برده بودنش قوچان. چند وقتی بود ازش بی‌خبر بودیم. یک روز بلند شدم رفتم سری بهش بزنم و احوالی بگیرم. وقتی رسیدم به پادگان، از دژبان جلوی در پرسیدم: حسین خرازی را کجا می‌شه پیدا کرد؟
گفت: حسین الان تو مسجده!

راه را ازش پرسیدم و رفتم طرف مسجد. وارد مسجد که شدم، دیدم چند سرباز را جمع کرده دور خودش و با هم قرآن می‌خوانند. حال و احوال کردیم و من نشستم کناری تا جلسه تمام شود. هنوز مدت زیادی نگذشته بود که یک‌دفعه سرهنگی با غیظ آمد داخل مسجد و سر بچه‌ها فریاد زد که: شماها این ساعت روز این‌جا چه کار می‌کنید؟ کارتان به جایی رسیده که تو پادگان جلسه راه‌ انداختین؟

حسین خیلی آرام و متین بلند شد و رفت جلو. گفت: جلسه نیست جناب سرهنگ؛ داریم قرآن می‌خوانیم!
حرفش را آن‌قدر راحت زد که من لذت بردم. سرهنگ اما گوشش به حرف او نبود. یک گام به طرفش برداشت و سیلی محکمی را نواخت توی گوشش. گفت: فردا خودتو معرفی می‌کنی به ستاد!
همین مسأله باعث شد که فرستادندش به ظفار در عمان؛ جوری که ما گاه تا شش ماه ازش بی‌خبر می‌ماندیم.

در مسلخ عشق
۰۴اسفند

بسم الله الرحمن الرحیم


اللهم انی اسئلک ان تملاء قلبی حبا لک و خشیه منک و تصدیقا بکتابک و ایمانا بک و خوفا منک و شوقا الیک یا ذالجلال والاکرام حبب الی لقائک واحبب لقائی واجعل لی فی لقائک الراحه والفرج والکرامه. (دعای ابوحمزه)


 قبلا چند کلمه ای به عنوان وصیت نوشته بودم و فکر می کنم تکمیلی،چند کلمه دیگر باید بنویسم.

«خدایا،غلط کردم،استغفرالله،خدایا امان،امان ازتاریکی وتنگی وفشارقبروسئوال »


نکیرومنکردرروزمحشروقیامت.به فریادم برس،خدایا دلشکسته و مضطرم، صاحب پیروزی و موفقیت،ترا می دانم و بس،و برتو توکل دارم.خدایاتا زمان عملیات،فاصله ی زیادی نیست،خدایا به قول امام خمینی(تو فرمانده کل قوا هستی) خودت رزمندگانت را پیروزگردان،شرصدام کافررا ازسرمسلمین بکن خدایا،از مال دنیا،چیزی جز بدهکاری و گناه ندارم،خدایا،تو خود توبه ی مرا قبول کن و ازفیض عظمای شهادت،نصیب و بهره مندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم.

 یا واسع المغفره یا من سبقت رحمه عن غضبه

 از همسر خوب و ایثارگرم، کمال تشکر و سپاسگذاری را دارم انشاءالله که مرا می بخشی. الحمدالله خداوند لطف و کرم نموده،به سلامتی او را مهدی و یا زهرا اسم بگذار و ازخوراک وطعام حلال و طیب به او بخوران، و او را سرباز و طلبه امام زمان(عج)باربیاور و تربیت کن که این خود هدیه ایست به پیشگاه خداوند باری تعالی و وسیله کاهشی باشد ازعذاب قبر و آخرت و قیامت ما ، می دانم در امر بیت المال امانت دار خوبی نبودم و ممکن است زیاده روی کرده باشم،خلاصه برایم رد مظالم کنید و آمرزش بخواهید. والسلام  حسین خرازی(1/10/1365)  

در مسلخ عشق