در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

بشین روی « کرسی » دو کلوم حرف باهات دارم

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

بشین روی « کرسی » دو کلوم حرف باهات دارم

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

یاد گارم را جا گذاشته ام، یاد گاری جز خدایم برایم نمانده است....

آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

۳۰بهمن
چند سالی می شود که منتظرش هستم اما حالا که کمتر از 15 روز دیگر مانده است، نمی دانم چکار کنم. هر چه با خود کلنجار می روم به نتیجه ای نمیرسم.

خدا مرا به خانه اش خوانده است اما لباس وجودم برای مهمانی رفتن به خانه خالق چرک و کثیف است.

گیرم این مشکل درست شد و رفتم. شرم دارم از اینکه باز گردم و باز شروع کنم به عهد شکستن.

http://www.fun.98ia.com//HLIC/8d4409263ac0401b6a14984879584890.jpg


در مسلخ عشق
۲۷بهمن

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) : طَلَبُ الحَلالِ فَرِیضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسلِمٍ و مُسلِمَةٍ

کار کردن برای کسب مال حلال، بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.

جامع الاخبار، ص 389، حدیث 1079


مقدمه: متن این نامه را بدقت بخوانید این نامه روایت صادقی از زندگی یک مرد 50 ساله است که به یکی از مسئولین شهرستان نوشته .... من این مرد را کامل می شناسم؛ معتاد هم نیست  و قصد جمع کردن کمک مالی برای این شخص هم ندارم، باور یا باور نکردن این نامه هم با خود شما؛ هدفم از نوشتن این نامه فقط این است که....

نامه را بخوانیم...


با عرض سلام و خسته نباشید خدمت ******** محترم شهرستان ***

اینجانب عبدالرسول******دارای 6 فرزند ، از مردم همین شهرستان می باشم؛ بنده مخارج زندگی خود را از راه کارگری و نان حلال بدست می آورم و هیچ راه درآمدی جز کارگری نداریم؛ چندماهی می باشد که صبح تا ظهر به دکه[1]رفته و دسته خالی به خانه باز می گردم و به سختی به امورات خانواده خود می رسم.

بدلیل نبود کار، داشتن فرزند مدرسه ای، فشار مخارج زندگی و گرانی کالاهای مایحتاج  اقدام به نوشتن نامه به جنابعالی نمودم و آن قدر دستم خالی است که پول قبوض آب و برق و گاز را هم بدهکارم و امکان دارد همین روزها اقدام به قطع آنان نمایند. بیماری بر خود و خانواده ام بسیار فشار آورده و بخاطر نبود پول نمی توانیم به دکتر مراجعه کنیم و بخاطر آبرو مندی نمی توانیم دستمان را جلو هرکس دراز کنیم.

خواهشمندم در صورت امکان؛ اینجانب را در شغلی معرفی کرده تا شرمنده زن و فرزندانم نباشم.

ان شاءالله که در سرای آخرت؛ شرمنده در پیشگاه حق تعالی نباشیم. به امید خدای متعال دعای خیر خود و خانواده ام بدرقه راهتان باشد.


   ومن الله توفیق    

عبدالرسول ******

[1]دکه:  [ در زبان عامیانه و شهر ما به محلی گفته می شود که همه کارگرها که آنروز بیکار هستند صبح زود مثلا ساعت6:30 به اون مکان می روند و منتظر می نشینند تا احیانا کسی به کارگر نیاز داشته باشد و به اونجا مراجعه کند و بین این همه کارگر یکی دونفر انتخاب کند و به سرکار کارگری ببرد، در ضمن دوستان همشهری میدانند که این دکه که عرض کردم ساختمان و یاچیزی دیگری نیست، کارگرها در انتظار در پیاده رو می نشینند تا کار گیرشان بیاید. ]


هدفم از نوشتن این مطلب این بود که مسئولان بدانند که چقدر مسئول هستند. و یادشاان باشد که کم کاری بعضی از آنان پای جمهوری اسلامی ایران نوشته می شود.و تلنگر بود برای خودم که اگر روزی در این کشور مسئولیتی گرفتم بدانم در قیال چه کسانی مسئولم.

خدایا ما را در همه حال به راه راست هدایت کن...

پ ن: یاد داستان مرد ناشناس در کتاب داستان و راستان شهید مطهری افتادم. که امیر المومنین بعد از روشن کردن تنور صورتش راجلوی آتش میگیرد و می فرماید بچش! بچش طعم آتش را...



رسول الله (صلی الله علیه و آله) : اَلْعِبادَةُ عَشَرَةَ اَجْزاءٍ تِسْعَـةٌ مِنْها فی طَلَبِ الْحَلالِ
عبادت ده جزء است که نه جزء آن در کار و تلاش برای به دست آوردن روزی حلال است.


از یاد فقرا غافل نشویم.

در مسلخ عشق
۲۲بهمن

مقدمه

برای درک بهتر صحنه بادکردن یک توپ را در نظر بگیرید. از لحظه ای که شروع میکنند بادش کنند و هر لحظه بزرگ و بزرگ تر میشود و بعد که خوب بزرگ شد. سوزنی تیز در توپ فرو کنند و با چه سرعت تمام بادش خالی می شود.


حال به اصل مطلب می پردازم.

با خود نشسته بودم و حساب می کردم دیروز این کار رو کردم، امروز اون کارو کردم، چند روز پیش فلان کار بزرگ رو انجام دادم....واسه فلانی فلان کار رو کردم؛ هر لحظه داشتم بزرگ و بزرگ تر میشدم، کاملا حس میکردم.

یکی؛ دوتا...8 تا....30 تا... اوووه چندتا قصر دارم غیر از اون ثوابایی که انجام دادم ویادم نبوده حساب کنم. در اوهام خودم غرق بودم و داشتم ثوابای خودم رومیشمردم؛ خوشحال بودم حاسبوا نفسکم قبل ان تحاسبوا [1]

رو انجام دادم.به خودم دلداری میدادم با این همه کار خوب که کردم دیگه هیچ گناهم باقی نمونده همش به خوبی تبدیل شده.برنامه روز اول بهشتمو هم میریختم. روز اول موز و انگور بخورم، روز دوم شیر و عسل ، روز سوم...

یه فکر عالی هم به ذهنم رسید که خیلی باهاش حال کردم.

«حتما با این همه کار خوب هم که انجام دادم پیش خدا آبرویی هم دارم ، چندتا از رفیقام که توی جهنم هستن رو شفیع می شم و میارمشون بهشت ؛ قصر که زیاد دارم 10 تا از قصرام واسه خودشون.اصلا دور هم تو بهشت هستیم و حسابی صفا میکنیم»


پای سیستم دنبال عکسی میگشتم، تمام پوشه عکسارو چک کردم. به یک پوشه که رسیدم مثل همون سوزنه بود، دقیقا حس کردم هر لحظه دارم کوچیک و کوچیک تر میشم.

دوباره نشستم حساب کردم اما ایندفعه نتیجه عکس بود.

تعداد قصرای آتشین که در قهقرای جهنم درست کرده بودم خیلی زیاد بود.

عذاب هام متعدد بودند. از هر نوع عذاب های ذکر شده واسه نمونه یکی داشتم. کوله ای داشتم سنگین سنگین،پر از گناهان زشت!

از اونا زشت تر روسیاهی گناهانی بود که در محضر خدا با پر رویی انجام داده بودم و در قبالش هیچ توبه ای نکرده بود.حسابی سنگین و روسیاه بودم که حد نداشت.

اون لحظه حس کردم روی سنگ غسالخانه هستم و دیگر توبه ام اثر ندارد.










یا رجاء المذنبین : ای مایه امید گنه کاران


[1] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج ‏۱۶، ص ۹۹ ؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏۶۷، ص ۷۳.

حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا وَ زِنُوهَا قَبْلَ أَنْ تُوزَنُوا وَ تَجَهَّزُوا لِلْعَرْضِ الْأَکْبَر.
ترجمه:
از پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده است: پیش از آنکه به حساب شما برسند خود به حساب خویش برسید، و قبل از آنکه مورد سنجش قرار گیرید خویشتن را بسنجید، و خود را براى رستاخیز بزرگ آماده کنید.


تذکر: در عکس اشتباه ذکر شده از امیر المومنین اصل روایت از پیامبر نقل شده است.



بیا تا برآریم دستی ز دل           که نتوان برآورد فردا ز گل

به فصل خزان درنبینی درخت     که بی برگ ماند ز سرمای سخت

برآرد تهی دستهای نیاز            ز رحمت نگردد تهیدست باز

مپندار از آن در که هرگز نبست    که نومید گردد برآورده دست

قضا خلعتی نامدارش دهد             قدر میوه در آستینش نهد

همه طاعت آرند و مسکین نیاز    بیا تا به درگاه مسکین نواز

چو شاخ برهنه برآریم دست       که بی برگ از این بیش نتوان نشست

خداوندگارا نظر کن به جود           که جرم آمد از بندگان در وجود

گناه آید از بندهٔ خاکسار                به امید عفو خداوندگار

کریما به رزق تو پرورده‌ایم            به انعام و لطف تو خو کرده‌ایم

گدا چون کرم بیند و لطف و ناز       نگردد ز دنبال بخشنده باز

چو ما را به دنیا تو کردی عزیز        به عقبی همین چشم داریم نیز


سعدی شیرازی

باسلام و ضمن عرض پوزش از دوستانی که مدتی است نتوانسته ام به وبلاگهایشان سر بزنم. امید وارم این مطلب اول برای خودم و بعد دیگر دوستان مفید واقع شود.

در مسلخ عشق
۰۳بهمن
بعد از سلام نماز، دستش را کمی بالا آورد.
از دوستانش خجالت می کشید اما چاره ای
نداشت بالاخره دلش رضا دادو دستش را بالا گرفت و زیر لب چیزی گفت...الهی آمین!

*

راه 10 دقیقه ای مدرسه تا خانه را 6 دقیقه دوید.کیف سنگین مدرسه اش را گوشه ای پرت کرد و انگار که کوه کنده باشد کنار تلویزیون ولو شد.چند دقیقه ای نگذشته بود که یادش افتاد و سریع به تلفن هجوم برد و به سرعت شماره پدر را گرفت صدای بــــــــــــــــوق ..... بــــــــــــــــــــــوق تلفن وجودش را می آزرد.نگاهی به ساعت انداخت؛ ساعت 1:40 بود با انگشتانش حسابی کرد.
پدر جواب داد.: الـــــو  الــو سلام بابایی خوبی؟
از مدرسه اومدی؟ الـــــــو امیر؟؟!!
- سلام بابا، مامان چی شد؟ عمل شد؟
- آره الان 3 ساعتی میشه که اتاق عمل هست.امیر جان از توی یخچال؛ برنج دیروز گرم کن، بخور..
- بابا !! دکتر نگفت عمل مامان کی تموم میشه؟؟...
-دیگه کم کم تمومه ... امیر یادت باشه گاز رو روشن نگذاریا!!
-باشه...
گوشی را گذاشت ؛ با اینکه صبحانه نخورده بود اما اصلا گرسنه نبود.به اتاقش رفت؛ حسابی شلوغ و بهم ریخته بود.برای اینکه مامان رو خوشحال کنه شروع کرد به تمیز کردن اتاق دو ساعتی گذشت و حسابی خسته شده بود.زنگ خانه را زدند؛ خاله بود. از چشمان قرمز و پر از اشکش همه چیز را فهمید.نگاهی در چشمان خاله انداخت و پرسید: مامان مـُــــــرد...

این دفعه دیگر خجالت نکشید با گریه وزاری دستانش را بالا بردو گفت خدایا غلط کردم من طاقت جام بلا ندارم. خدایا!! مامانم رو بهم پس بده...خـــــــــــــــــدا خدا....

*

بعد از سلام نماز، دستش را کمی بالا آورد. از دوستانش خجالت می کشید اما چاره ای نداشت بالاخره دلش رضا داد و دستش را بالا گرفت و زیر لب گفت...

هرکه در این بزم مقرب تر است                                جام بلا بیشترش می دهند

خدایا میشه کمی از این جام بلا به من هم بدی تا از مقربین به درگاهت بشم. الهی آمین!



و گاهی حکایت ما این طور است از خدا چیزی می خواهیم که در قد و قواره و  اندازه ما نیست...



خدا رحمت کند آیت الله مجتهدی تهرانی، ایشون می فرمایند:


اگه گوشه ی دلمون به جایی متوجه هست که کسی کار مارو درست کنه نمیشه..خدا..خدا..خدا

دانلود 


بابت این که مدتی بین شما دوستان نبودیم عذر می خوام.

انشاءالله که بتونم باز هم از مطالب گهربار شما بزرگواران استفاده ببرم.



در مسلخ عشق