در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

بشین روی « کرسی » دو کلوم حرف باهات دارم

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

بشین روی « کرسی » دو کلوم حرف باهات دارم

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

یاد گارم را جا گذاشته ام، یاد گاری جز خدایم برایم نمانده است....

آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۱۶ مطلب با موضوع «شهدا» ثبت شده است

۳۱شهریور
باهم در مورد دفاع مقدس و تأثیرات مثبتش روی مردم صحبت میکردیم. که بی مقدمه اثر زخمی رو که روی بازوش بود نشونم داد و گفت یادگار جنگه...

نگاهی به قیافه اش کردم؛ با ارفاق شاید 26سالش می شد.

خندیدم و گفتم: ما رو گرفتی؟

اخمی کرد و گفت : درسته سنم به جنگ قد نمیده. اما بابام جانباز جنگ که هست؟؟!!!!

گفتم: یعنی که چی؟ بابات چه ربطی به زخم روی بازوت داره؟

نشست و حسابی برام توضیح داد...


این اثر زخم که می بینی مال 5 سال پیشه، بابام هم جانباز هست و هم مشکل اعصاب و روان داره خیلی خیلی هم مهربون و دلسوزه؛  اما هر از چند مدتی اختیارش رو از دست می ده و حسابی کفری می شه [چند لحظه ای سکوت کرد و بعد ادامه داد] قبلاً که بابام اعصابش خورد می شد. می زد، هم به ما ؛ هم به خودش...
اما چند سالیه که دکتر قرصاشو عوض کرده ، دیگه همه ش خوابه خیلی بیدار نیست که بخواد بزنه...







-:‌ سلامتی شهدای زنده، مخصوصا جانبازان اعصاب و روان وخانواده های صبورشان صلوات :-
-:‌ یاد و خاطره تمامی شهدایی که در راه میهن عزیزمان ایران فدا شدند گرامی باد :-


در مسلخ عشق
۱۱فروردين
یا انیس من لا انیس له

دوره راهنمایی که بودیم،دو موضوع،از موضوع های ثابت هر سال در درس انشاء بودند.

یکی ، تایستان خود را چگونه گذراندید و دیگری تعطیلات عید خود را چگونه گذراندید.

وبرایم جالب بود با این که موضوع تکراری وکلیشه ای بود اما خاطرات هیچگاه تکراری نشد.

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع انشاء: عید خود را چگونه گذراندید؟

ای نام تو بهترین سرآغاز                                                                 بی نام تو نامه کی کنم باز

سالی که گذشت سال کبیسه بود،مادر خانه یک هفته ای سردرگمی داشتیم،نمی دانستیم سه شنبه عید هست یا چهارشنبه،بین علمای خانواده اختلاف نظر پیش آمده بود.

پدر میگفت اخبار گفته 72ساعت مونده به عید وحسابش که میکرد،عید چهارشنبه میشد.

مادر نه،میگفت : زن بقال سر کوچه گفته که زن حسنی*(این فامیل حقیقی نیست) که تو اداره برق هست گفته  سه شنبه عید هست.

دیگر اعزای خانواده هم هرکسی به جبهه ای می پیوست،خلاصه جبهه  چهارشنبه بر جبهه سه شنبه چربید.

صبح چهارشنبه بود که برای فرار از خانه تکانی، به خانه عمه خانم پناهنده شدم.

بیست دقیقه ای مانده بود به تحویل سال و طبق رسم هر ساله باید میرفتیم گلزار شهدا و سال خود را آنجا تحویل میکردیم ،طبق معمول این برادر خوش قول ما دیر کرده بود،عمه خانم از بس که روی مخ بنده رژه رفت وبدون وقفه جمله "الا دیدی دیر شد" را تکرار کرد که منم گاه گداری با او تکرار میکردم و قهقهه میزدم.

(الا دیدی دیر شد؟بهتون پیشنهاد میکنم 6بار سریع پشت سرهم تکرار کنید جالب هست.)

برادر سروقت رسید 15دقیه مانده به تحویل سال،باسرعت برق بلکه کمی بیشتر وسائل سفره را سوار ماشین کردیم.رکورد را شکستیم3دقیقه ای امامزاده حسن بودیم .

باز عمه خانم شروع کرد به رژه رفتن اما این بار با جمله ای به روز تر "الا دیدی سبزه یادمون رفت؟"

به دنبال آن دخترک سبزه فروش که سال قبل سبزه میفروخت، تمام گلزرا و امامزاده را گشتم، او را پیدا کردم

امسال آن دخترک قد کشیده بود.فکر کنم به سن تکلیف رسیده بود چون چادر مشکی به سر داشت،و تعداد سبزه هایی که برای فروش گذاشته بود نسبت به سال قبل بیشتر شده بود امسال هم مثل پارسال لباس نو نداشت.

امسال دخترک تغییر دیگری هم کدره بود او از نگاه مردمانی که او را ورنداز میکردند و با نگاهشان او را تحقیر میکردند،فرار میکرد و دورتر از سبزه هایش می ایستاد وتا زمانی که خریدار برای سبزه ها پیدا نمیشد به سمت صندوق فروش سبزه ها نمی آمد.

سبزه را خریدم وآمدم ،پیرمرد دقایقی قبل از تحویل سال چندبار پشت بلندگوها این دعای تحویل سال را دوره کرد، واقعا صدای زیبا هم نعمتی هست که به هرکس نمی دهند،اما ظاهرا پیرمرد سالهاست که از این نعمت بی بهره مانده است.

تلویزیون امسال هم همان تلویزیون بود اما، امسال یادشان رفته بود آنتن تلویزیون را باخود بیاورند تا تصویر حضرت آقا که هیچ حداقل سخنانش واضح وبدون برفک پخش شود.اینجاست که میگن سال به سال قربون پارسال

پس از اعلام تحویل سال 92 هرکسی مشغول کاری بود از رو بوسی بگیرید البته از نوع محارم تا خوردن میوه ها وشیرینی ها.12دقیقه از سال 92 میگذشت که من با 37 تا ونصفی آدم روبوسی کردم.تأکید میکنم همگی جزو محارم بودند.واقعا این هم رکوردی بود که میبایست در گینس چاپ شود.اما کیست که قدر بداند.آن نیم نفرش هم بچه3ساله ای بود که شیرینی به من تعارف کرد.


راستی دوستان یادم رفت سلااااااام....

حتما بنویسید که عید خود را چگونه گذرانیدید...


این هم عکس واقعی دخترک سبزه فروش قصه ما

بقیه عکس های تحویل سال 92 در ادامه مطلب


ببخشید اگر این پست کمی به پست قبلی شبیه هست اما چکار کنم ...


ـــــــــــــبی ربطــــــــــــــــــــ :

به روزگار  دشنام ندهیدکه روزگار همان خداست(زیرا وقتی به روزگار بد میگوئید در حقیقت به تقدیر وتدبیر خدا اعتراض میکنید).


(ازسخنان حکیمانه رسول خدا(ص)-کتاب گلستان حکمت)


در مسلخ عشق
۲۷اسفند
یا انیس من لا انیس له


یا مقلب القلوب و الابصار ، یا مدبر الیل و النهار، یا محول الحول والاحوال ، حول حالنا الا احسن الحال

**سال یک هزارو سیصد و نود ویک،سال حمایت از کار وسرمای ایرانی بر همه مردم ایران مبارک باد**


صدای بلند صلوات مردمی که سال جدید خود را بالای قبور شهدایشان تحویل کرده بودند بلند شد.

فیلم سخنرانی حضرت آقا در حرم امام رضا از تلویزیون 21اینچی که درصحن امامزاده حسن(ع) گذاشته بودند در حال پخش بود.پدر شهیدی وقتی فیلم حضرت آقا از تلویزیون را دید رنگ  رخسارش قرمزشد گویی به معشوقش رسده باشد،بلند فریاد زد. برای کوری چشم دشمنان اسلام وسلامتی مقام معظم رهبری بلند صلوات.

چند دقیقه اول سال همه در حال روبوسی وتبریک گفتن بهم بودند.تعدادی شیرینی هایی که روی قبر شهیدشان که تبرک شده بود را بین مردم پخش میکردند و با این کارشان انگار که شادیهایشان را در قوطی های شیرنی گذاشته اند و به بزرگ وکوچک آشنا وغریب به هرکس میرسیدند تعارف میکنند.

جمعیت شلوغ بود،چند دقیقه ای طول کشید،که از لابه لای شلوغی مردم در صحن امام زاده خودم را بر سرمزار عمویم رساندم.

23سال است که همه اقوام،عموها عمه ها با هم وعده کرده اند که سال جدیدشان را سر مزار برادر شهیدشان تحویل کنند.

بگذریم...

آرزو میکنی  آب  شوی تا نباشی ببینی گریه ها واشک های پدران ومادران و برادران وخواهران همسران وفرزندان شهدا را...

پدر شهیدی دیدم که دیگر حال سرتکان دادن هم نداشت اما اورا با ویلچر برای تبریک سال نو بر سرقبرپسر شهیدش آورده بودند.

من آنجا گریه مادر شهیدی را دیدم که گریه کنان فرزند شهیدش را بلند بلند صدا میزد و میگفت رضا جان مادر تو رفتی که عراقی ها از سر زنان چادر برندارند اما مادر جان کجایی که امروز بر سرمزار تو و همرزمانت پرشده از زنان بی چادر وبدحجاب.

قلب آدم را سوراخ میکرد این درد ودل این مادران وپدران شهدا.

وقتی از گلستان اول خارج میشوی تا وارد گلستان دوم شوی

ورودی گلستان دوم، دختری 7یا8ساله میبینی که کنار نرده ها پشت صندوق چوبی ای نشسته و روی صندوق چهارتا سبزه سرسبز گذاشته است.ومنتظر است تا سبزه هایش فروش رود و او هم مثل بقیه کامش که از ترس فروش نرفتن سبزه هایش تلخش شده را با شیرنی هاجورواجور شیرین کند و مثل بقیه بچه ها از بزرگتر ها عیدی بگیرد.اما از بین لباس هایی که پوشیده است فقط روسریش داد میزند که نو است. شایدبقیه لباس های نو اش را نپوشیده ،تا در میهمانی ها و دید وبازدید ها بپوشد، اما بعید میدانم چون ازدمپایی پلاستیکی پاره و رنگ و رو رفته اش معلوم است که خیال دارد با پول سبز ها لباس عید بخرد.

وارد گلستان دوم که می شوی آنجا هم مثل گلستان اول شلوغ است.در بین این همه قبور شهدا تنها قبر یک شهید از همه شلوغ تر است وآن هم قبر شهید گمنام است....






ـــــــــــــبی ربطــــــــــــــــــــ :

خداوند فرشته ای دارد که هر روز ندا می دهد:
بزایید برای مردن،فراهم آورید برای نابود شدن و بسازید برای ویران گشتن

(نهج البلاغه، حکمت 132)


دوستان ببخشید یه کم دیر به روز شدم، به دلایل مختلفی
یکیش سفر به راهیان نور و مناطق بود

راستی همه دوستان حلال کنید

نمیگم دعام کنید چون میدونم نخونده یادتون میره،اما اگه یادتون بود دعام کنید
لحظه سال تحویل برا ظهور آقامون هم دعا کنید.



عکسای عید91هم توی ادامه مطلب ببینید
ادامه مطلب هم کنار نظرات هستاااااااااا
هی نگین ادامه مطلب که نیست

در مسلخ عشق
۲۱آذر
یاانیس من لاانیس له

خیلی وقتامیشه که دستامونو میبریم بالاُاونقد بالا که از سرمون هم رد میشه وبلند میگیم:

«الهم الرزقناشهاده فی سبیلک»

ولی خداییش به این فکر کردیم ما باچه نیتی این هدیه رو از خدا میخوایم؟

من که خیلی وقتا هدفم از این دعا اینه که وقتی انسان شهید میشه تمام گناهانش بخشیده میشود به جز حق الناس

فک کنم مشخص شد من شهادتو برا بخشیده شدن میخوام!!!

چندمدت پیش یه جمله نوشتم زیبا بود( البته ازنظر خودم)

«ماشهادت میخواهیم که بخشیده شویم

اماشهدابخشیده شده بودندُکه شهید شدند»

دوستان به نظرتون این نیت من درسته یا این که نه برعکس غلطه؟

راستی میشه بگی نیت تو از این دعا چیه؟

در مسلخ عشق
۲۱آذر
سلام میکنم به همه دوستان

بعدازعمری کوخ نشینی باز به کاخ نشستیم(خودم گفتمشااااا)

دوستان این مدتی که به این وبلاگ نرسیدم جایی دیگه وتوی وبلاگ دیگه ای داشتم فعالیت میکردم

خلاصه ولی براتون بگم که دست خالی نیومدم کمی دستم پرهست البته با قلم خودم

خیلی خوشحال میشم راهنمایی کنین

یاانیس من لاانیس له

در مسلخ عشق
۰۳ارديبهشت

این مطلبو که میخوام بنویسم از خودمه پس از شما دوستان خواهش میکنم که اگر اشکالی در آن هست گوشزد فرمایید تا بتوانم رفع کنم ودر پست های آینده دیگر این اشتباهات را تکرار نکنم.اگه هم خوبه تشویقم کنید تا بازم بنویسم!!!

ممنون میشم از نظرات همه شما خوبان


(یا من اسمه و دوا وذکره و شفا)

توی جمعی نشسته بودیم و داشتیم در مورد یکی از دوستان که برایش عارضه ای از زمان دفاع مقدس پیش آمده بود حرف میزدیم

داستان از اینجا برای من زیبا بود که مینویسم........

علی :آقا رضا سردرت واسه چی هست چرا این همه سر درد میگیری؟

آقارضا:والا چی بگم به قول این تلویزیونا یادگاری آوردیم از زمان جنگ

علی:میگم نکنه که  سردردت  واسه میگرن باشه یه سر برو دکتر

آقارضا:دکتر که خیلی رفتم همشون دارو و قرص تجویز میکنن ومیگن که بعد از یک ماه بیا عمل کن

علی:بابا این دکتراکه اصلا چیزی بلد نیستن برو پیش یه فوق تخصص من یکیشون سراغ دارم شمارش میدمت میگن هرکی رفته پیشش خوبش کرده بروپیشش حتما خوبت میکنه واز دست این لعنتی راحت میشی!!!!

بی بی خانم که از همه سنش بیشتر بود خندید و گفت : خدایا کمک از تو،مدد از تو ، بعدش گفت:

خدایا هرچی تو بدی چه خوب چه بد بازم شکرت

مگه خدای این چندتا دکتر که رفته با خدای اون یکی فرقی میکنه؟

همشون خداشون یکی هست !

وشفا هم خدا میده نه اون دکتر بلافاصله گفت:

«دکتر دوا مینویسه تو بخور به نیت شفا ایشالله که خدا خودش خوبت میکنه ،خدادکترهمه مریضا هست طبیبت اصلیت خداست ، نه نه جون دکترا وسیله هسن»

من یکهو یادم به این چندکلمه معروف در دعای کمیل افتاد.«یامن اسمه و دوا وذکره و شفا»

 بی بی خانم بدون وقفه گفت :

«خدایا خودت همه جانبازان وهمه مریضا رو شفابده »

کمی فرو رفتم درمرداب وجودمو باخودم گفتم ببین ایمان به خدا یعنی این.....

خدایا همه جابازان وبیماران را لباس عافیت بپوشان


منتظر نظراتتونم

در مسلخ عشق
۲۲فروردين
بسم الله که دارنده همه صفات خوب است اصلا خوبی بدون خدا صفا نداره 

از۱۹هم تو فکر این بودم که یه مطلب زیبایی برای ۲۱ کم سالروز شهادت شهید بزرگوارمون شهید صیاد شیرازی رو آماده کنم بزارم تووب

نشستم یه چندساعتی تونت گشتمو مطالب زیبایی رو پیدا کردم وگذاشتمش تو مطلب جدید قبل از اینکه ثبتش کنم برق رفت به خودم نگاه کردم بعد گفتم مطلب گذاشتن درمورد شهداهم لیاقت میخواست که آقاجون تو نداشتی برو خودتو درست کن

شهدا رفتن که تو وامثال تو درست بشن و.....

تااینکه امروز اومدم سری به وبم زدم دیدم آقارضا فضلی برام چند نظر گذاشته بود که  یه نظرش که خیلی بهمون حال داد متنش براتون میگذارم :


بیست و یکم فروردین ماه بود. نسیم ملایم بهاری برگهای درختان را نوازش می‌کرد. پدر مطابق همیشه ساعت 6:30 آماده رفتن شد. من و برادر کوچکترم محمد همراه ایشان به مدرسه می رفتیم. پدر کنار ماشین در خیابان ایستاد. ناگهان مردی با لباس کارگران شهرداری جلو آمد، و نامه‌ای به پدرم داد، او هیچگاه راننده و محافظ نداشت. پدر نامه را باز کرد. در همین لحظه آن شخص اسلحه‌اش را بیرون آورد و چهار گلوله به سر پدرم شلیک نمود. با ناباوری به صحنه نگاه کردم نمی‌دانستم چه کار کنم، باورم نمی‌شد. در خیابان هیچ‌کس نبود که مرا درک کند، به سمت منزل همسایگان دویدم و با یکدیگر او را به بیمارستان فرهنگیان رساندیم. اما دیگر دیر شده و او به آسمان پر کشیده بود. با نگاهی به قامت غرق در خون او خاطره سال‌ها جهاد و دلاوری‌اش در ذهنم مرور شد، پدر قهرمانم آرام گرفته بود، صدای بال ملائک در گوش جانم پیچید و عطری بهشتی در فضا طنین افکند.

بسم رب شهدا

سالروز شهادت امیر سپهبد علی صیاد شیرازی را به ساحت مقدس آقا امام زمان (عج) و رهبر کبیر انقلاب و امام خامنه ایی و خوانواده ی بزرگوارش تبریک و تسلیت عرض میکنم.


سرتیپ صیاد شیرازی در 16 فروردین 1378 با حکم فرماندهی کل قوا به درجه سرلشگری نایل آمد اما در صبح روز 21 فروردین 78 توسط اعضای سازمان تروریستی منافقین که با لباس مبدل به منزل ایشان نزدیک شده بودند، ترور شد و به شهادت رسید.
 

ادامه عکس ها تو ادامه مطلب ببینید

 سایت رسمی ستاد یادواره امیرسپهبد شهید علی صیاد شیرازی: http://shahid-sayyad.ir/


خب اون مطلبی که دنبالش بودم  کتاب زیبای در کمین گل سرخ است که خودم مطالعه کردم خیلی زیبا بود

 نمای بزرگ روی جلد

در کمین گل سرخ

نویسنده: محسن مؤمنی شریف .

تعداد صفحات: 375 قیمت: 2400 تومان

شابک: 964-471-872-0 قطع: رقعی

نوبت چاپ: دوم: 1383 شمارگان: 4400

معرفی کتاب:

کتاب حاضر سرگذشت‌نامه شهید سپهبد علی صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش می‌باشد که در 5 بخش ارائه شده است: بخش اول: از دوران کودکی تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران (تولد، کودکی، تحصیل، ورودش به ارتش و حوادث و رویدادهای دانشکده افسری تا دوره چتربازی و رنجری، ازدواج، حوادث دوران پیروزی انقلاب)، بخش دوم: پس از پیروزی انقلاب تا انتصاب وی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش (مطالبی از حوادث کردستان و غائله پاوه و سردشت به همراه شهید چمران و دیگر شهدا و فرماندهان ارتش و سپاه چون: شهید بروجردی، متوسلیان، شیرودی و خاطراتی از بنی‌صدر، فرماندهی سنندج، دوران مجروحیت و ترفیع درجات نظامی، و ...) بخش سوم: دوران فرماندهی نیروی زمینی تا عملیات مرصاد و پایان جنگ (خاطرات و نوشته‌هایی از دوران فرماندهی ایشان در مناطق جنگی غرب و جنوب و عملیاتهای متعدد، بستان، تنگه چزابه و شهید مردانی‌پور، شهید باقری، محسن وزوایی و .....)، بخش چهارم: دو سال پایانی جنگ. بخش پنجم: سرانجام (شامل روزهای آخر قبل از شهادت و نحوه شهادتش به همراه متن پیام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به مناسبت شهادت ایشان و متن یادداشت ایشان پس از رحلت امام (ره). تصاویری نیز درباره متن کتاب به همراه زیرنویس آمده است.

براتون لینک دانلودش گذاشتم مخصوصا برا شما حسن آقا

لینک دانلود کتاب در کمین گل سرخ


در مسلخ عشق
۲۵اسفند


خصوصیات شهید چمران..........


به سه خصلت ممتازم :1)عشق که از سخنم و نگاهم ، دستم و حرکاتم، حیات و مماتم عشق می بارد. در آتش عشق می سوزم و هدف حیات را جز عشق نمی شناسم. در زندگی جز عشق نمی خواهم و به جز عشق زنده نیستم. 2 ) فقر که از قید همه چیز آزادم و بی نیازم و اگر آسمان و زمین را به من ارزانی کنند تأثیری نمی کند.3)  تنهایی که مرا به عرفان اتصال می دهد و مرا با محرومیت آشنا می کند. کسی که محتاج عشق است در دنیای تنهایی با محرومیت می سوزد و جز خدا کسی نمی تواند انیس شبهای تار او باشد و جز ستارگان اشک های او را پاک نخواهد کرد و جز کوه های بلند راز و نیاز او را نخواهند شنید و جز مرغ سحری ناله صبحگاه او را حس نخواهد کرد. به دنبال انسانی می گردد تا او را بپرستد یا به او عشق بورزد ولی هرچه بیشتر می گردد کمتر می یابد...


مغموم..........


شهید چمران

خدایا عذر می خواهم از اینکه در مقابل تو می ایستم و از خود سخن می گویم و خود را چیزی به حساب می آورم که تو را شکر کند و در مقابل تو بایستد و خود را طرف مقابل به حساب آورد!

خدایا آنچه می گویم از قلبم می جوشد و از روحم لبریز می شود.*

خدایا دل شکسته ام، زجر کشیده ام، ظلم زده ام، از همه چیز ناامید و از بازی سرنوشت مأیوسم، در مقابل آینده ای تیره و مبهم و تاریک فرو رفته ام، تنها ترا می شناسم ، تنها به سوی تو می آیم، تنها با تو راز و نیاز می کنم.


مناجات..........


" خدایا به آسمان بلندت سوگند،به عشق سوگند،به شهادت سوگند،به علی سوگند،به حسین سوگند،به روح سوگند،به بی نهایت سوگند،به نور سوگند،به دریای وسیع سوگند،به امواج روح افزا سوگند،به کوههای سر بهفلک کشیده سوگند،به شیپور جنگ سوگند،به سوز دل عاشقان سوگند،به فداییان از جان گذشته سوگند،به درد دل زجرکشیده گان سوگند،به اشک یتیمان سوگند،به آه جانسوز بیوه زنان سوگند،به تنهایی مردان بلند سوگند که من عاشق زیبائیم. چه زیباست همدردعلی شدن،زجر کشیدن،از طرف پست ترین جنایتکاران تهمت شنیدن،از طرف کینه توزان بی انصاف نفرین شنیدن،چه زیباست در کنار نخلستان های بلند در نیمه های شب،سینه داغدار را گشودن و خروشیدن و با ستارگان زیبای آسمان سخن گفتن،چه زیباست که دراین موهبت بزرگ الهی که نامش غم و درد است، شیعه تمام عیارعلی شدن."


ارزش علم ومعرفت..........


شهید چمران

 

ای خدا ، من باید از نظر علم از همه برتر باشم

، تا مبادا که دشمنان مرا از این راه طعنه زنند. باید به آن سنگدلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر می‌فروشند، ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد. باید همه آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو در آورم، آنگاه خود خاضع ترین و افتاده ترین مرد روی زمین باشم. ای خدای بزرگ آنها که از تو می‌خواهم ، چیزهایی است که فقط می‌خواهم در راه تو به کار اندازم و تو خوب میدانی که استعداد آنرا داشته‌ام. از تو می‌خواهم مرا توفیق دهی که کارهایم ثمر بخش شود و در مقابل خسان سر افکنده نشوم.


عشق به امام موصی صدر وخدا..........


 

شهید چمران در سنگر در جنوب لبنانآری به امام موسی صدر وصیت می کنم ...

تو را دوست می دارم و این دوستی بابت احتیاج و یا تجارت نیست. در این دنیا به کسی احتیاج ندارم. حتی گاهگاهی از خدای بزرگ نیز احساس بی نیازی می کنم … از او چیزی نمی طلبم و احساس احتیاج نمی کنم. چیزی نمی خواهم، گله ای نمی کنم و آرزوئی ندارم. عشق من به خاطر آن است که تو شایسته عشق و محبتی، و من عشق به تو را قسمتی از عشق به خدا میدانم. همچنانکه خدای را می پرستم و عشق می ورزم، به تو نیز که نماینده او در زمینی عشق می ورزم. و این عشق ورزیدن همچون نفس کشیدن برای من طبیعی است …


 شهادت..........


برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی که مدتهاست با آن آشنا شده ام. ولی برای اولین بار وصیت میکنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می رسم. خوشحالم که از عالم و ما فیها بریده ام. همه چیز را ترک گفته ام. علایق را زیر پا گذاشته ام. قید و بندها را پاره کرده ام.دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفته ام و با آغوش باز به استقبال شهادت میروم.

در مسلخ عشق
۱۰اسفند
شهـادت ،بـال نمـی خـواهـد !

                                    حـال مـی خـواهـد،حال...        

                        "بـال را پـس از شهـادت میدهنـد،نـه پیـش از آن..."



خدایا مرا همتی کن عطا

که با چشم همت بجویم تو را

 

 

اخرین عملیات ....عملیات خیبر
رمز عملیات
:

یا رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله)
وسعت منطقه عملیات:

 1180 کیلومتر مربع
هدف عملیات:

تصرف و تأمین جزایر مجنون و بخشی از هورالهویزه
نیروهای عمل ‌کننده:

 سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ارتش جمهوری اسلامی ایران

 

«شهیدحاج محمدابراهیم همت»

 

فرمانده تیپ محمدرسول الله (ص)

جزیره مجنون

اسفند 1362

عملیات خیبر

 

 

 

و در نبودنش....

 

کلاس درس شلوغ بود و همه در حال صحبت کردن بودن هر کی با دوستای خودش گرم گرفته بود و خلاصه کلاس رو هوا بود

یهو معلم اومد تو کلاس و سر و صدا ها م یواش یواش خوابید بعدشم طبق روال همیشگیش شروع کرد به خوندن لیست حضور و غیاب


بزرگراه همت....... حاضر

مجتمع فرهنگی همت....... حاضر

غیرت همت........ غائب

ورزشگاه همت........ حاضر

مردونگی همت.......... غائب

مرام همت............. غائب

سمینار همت............... حاضر

آقایی همت............ غائب

صداقت همت.............. غائب

همایش همت.............. حاضر

صفای همت.............. غائب

.......همت..............غائب

.......همت.............. غائب

.......همت.............. غائب

.......همت.............. حاضر



غائبین از حاضرین بیشتر بودن....


کلاس تعطیل.....


!!!

 

*****************************



در مسلخ عشق
۰۹اسفند

!!!سلام دوستان چند تا سوال از شما دارم ممنون میشوم جواب این سوالاتم را بدهید!!!

 

عشق چیست ؟ عاشق کیست؟ معشوقه لایق عشق هست؟ عشق چه رنگی است؟ عشق وجود دارد؟ ماتاچه حد میتوانیم عشق راحس کنیم؟ عشق واقعی کدام است؟

لطف کنید نظر شخصی خودتون رابنویسید
ممنون

 

شهادت  دکتر  مرتضی  چمران


نظر شخصی من عشقی وجود در دنیا ندارد مگر عشق به خدا که لایق همه کاری هست !!!!


در مسلخ عشق
۰۹اسفند


آیااینجا کسی هست که فردی را معرفی کند که از زهدکه پای نیرویش راببوسد؟؟؟؟


«اینجا حاج حسین خرازی را از روی بزرگراه شهیدخرازی میشناسند

افسوس هنوز نمیدانند که راهشان بزرگ بود.»

 

 

»»»»بوسه بر پای رزمندگان««««
حاج حسین رزمنده‌ها را عاشقانه دوست داشت و گاه این عشق را جوری نشان می‌داد که انسان حیران می‌شد. یک شب تانک‌ها را آماده کرده بودیم و منتظر دستور حرکت بودیم. من نشسته بودم کنار برجک و حواسم به پیرامونمان بود و تحرکاتی که گاه بچه‌ها داشتند. یک وقت دیدم یک نفر بین تانک‌ها راه می‌رود و با سرنشین‌ها گفت و گوهای کوتاه می‌کند. کنجکاو شدم ببینم کیست.
مرد توی تاریکی چرخید و چرخید تا سرانجام رسید کنار تانکی که من نشسته بودم رویش. همین که خواستم از جایم تکان بخورم، دو دستی به پوتینم چسبید و پایم را بوسید. گفت: به خدا سپردمتون!
تا صداش را شنیدم، نفسم برید. گفتم: حاج حسین؟
گفت: هیس؛ صدات درنیاد!
و رفت سراغ تانک بعدی.

فرمانده شهید حاج حسین خرازی، فرمانده خوش اخلاق، پرتلاش و پر جنب جوش بود؛ آنقدر که با یک دست زمین را به آسمان می‌دوخت. مقام معظم رهبری هم او را پرچمدار جهاد و شهادت خطاب کرده بود. جا دارد در آستانه شهادت این فرمانده بزرگ، لحظاتی در زندگی و خاطرات او بیندیشیم.

 

فرمانده شهید حاج حسین خرازی، فرمانده خوش اخلاق، پرتلاش و پر جنب جوش بود؛ آنقدر که با یک دست زمین را به آسمان می‌دوخت. مقام معظم رهبری هم او را پرچمدار جهاد و شهادت خطاب کرده بود. جا دارد در آستانه شهادت این فرمانده بزرگ، لحظاتی در زندگی و خاطرات او بیندیشیم.

زندگی‌نامه

شهید «حسین خرازی»، در سال 1336ه.ش در خانواده‌ای مذهبی و متدین در شهر اصفهان متولد شد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را در همان شهر، در فضایی مذهبی، پشت سر گذاشت و پس از اخذ دیپلم، در آستانه سال 1355به سربازی رفت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با عضویت در کمیته دفاع شهری اصفهان و درگیری با ضد انقلاب منطقه، نقش فعال و تعیین کننده‌ای ایفا نمود.

در اواسط بهمن ماه سال 1358، به مناطق درگیری با ضد انقلاب در کردستان رفت و به همراه گردان ضربت، به مبارزه با توطئه‌های نیرو‌های چپ و ضد انقلاب پرداخت. مقصد بعدی حسین، خوزستان بود. هنوز روزهای آغازین جنگ بود که حسین به همراه 50 تن از یارانش عازم این خطه شد و در نیمه دوم بهمن ماه سال 59، فرمانده جبهه دارخوین را به عهده گرفت.

در سال نخست جنگ، جبهه دارخوین، به کلاس درس مجاهدت و خودسازی تبدیل شد و عملیات «فرمانده کل قوا» در این جبهه با موفقیت به انجام رسید. در همین منطقه، هسته اصلی «تیپ 14 امام حسین(ع)» شکل گرفت که بعدها ثمرات مهمی برای کشور به ارمغان آورد.

عملیات «خیبر»، نبردی بود در منطقه «طلائیه» که «حاج حسین» دست راست خود را در جریان آن تقدیم آرمان‌هایش کرد و سرانجامِ حیات سراسر عاشقانه او در عملیات تکمیلی کربلای پنج، به تاریخ هفتم اسفند ماه 1365، رقم خورد.

خاطرات:

جرم، برپایی جلسه قرآن

حسین سرباز شده بود و برده بودنش قوچان. چند وقتی بود ازش بی‌خبر بودیم. یک روز بلند شدم رفتم سری بهش بزنم و احوالی بگیرم. وقتی رسیدم به پادگان، از دژبان جلوی در پرسیدم: حسین خرازی را کجا می‌شه پیدا کرد؟
گفت: حسین الان تو مسجده!

راه را ازش پرسیدم و رفتم طرف مسجد. وارد مسجد که شدم، دیدم چند سرباز را جمع کرده دور خودش و با هم قرآن می‌خوانند. حال و احوال کردیم و من نشستم کناری تا جلسه تمام شود. هنوز مدت زیادی نگذشته بود که یک‌دفعه سرهنگی با غیظ آمد داخل مسجد و سر بچه‌ها فریاد زد که: شماها این ساعت روز این‌جا چه کار می‌کنید؟ کارتان به جایی رسیده که تو پادگان جلسه راه‌ انداختین؟

حسین خیلی آرام و متین بلند شد و رفت جلو. گفت: جلسه نیست جناب سرهنگ؛ داریم قرآن می‌خوانیم!
حرفش را آن‌قدر راحت زد که من لذت بردم. سرهنگ اما گوشش به حرف او نبود. یک گام به طرفش برداشت و سیلی محکمی را نواخت توی گوشش. گفت: فردا خودتو معرفی می‌کنی به ستاد!
همین مسأله باعث شد که فرستادندش به ظفار در عمان؛ جوری که ما گاه تا شش ماه ازش بی‌خبر می‌ماندیم.

در مسلخ عشق
۰۴اسفند

بسم الله الرحمن الرحیم


اللهم انی اسئلک ان تملاء قلبی حبا لک و خشیه منک و تصدیقا بکتابک و ایمانا بک و خوفا منک و شوقا الیک یا ذالجلال والاکرام حبب الی لقائک واحبب لقائی واجعل لی فی لقائک الراحه والفرج والکرامه. (دعای ابوحمزه)


 قبلا چند کلمه ای به عنوان وصیت نوشته بودم و فکر می کنم تکمیلی،چند کلمه دیگر باید بنویسم.

«خدایا،غلط کردم،استغفرالله،خدایا امان،امان ازتاریکی وتنگی وفشارقبروسئوال »


نکیرومنکردرروزمحشروقیامت.به فریادم برس،خدایا دلشکسته و مضطرم، صاحب پیروزی و موفقیت،ترا می دانم و بس،و برتو توکل دارم.خدایاتا زمان عملیات،فاصله ی زیادی نیست،خدایا به قول امام خمینی(تو فرمانده کل قوا هستی) خودت رزمندگانت را پیروزگردان،شرصدام کافررا ازسرمسلمین بکن خدایا،از مال دنیا،چیزی جز بدهکاری و گناه ندارم،خدایا،تو خود توبه ی مرا قبول کن و ازفیض عظمای شهادت،نصیب و بهره مندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم.

 یا واسع المغفره یا من سبقت رحمه عن غضبه

 از همسر خوب و ایثارگرم، کمال تشکر و سپاسگذاری را دارم انشاءالله که مرا می بخشی. الحمدالله خداوند لطف و کرم نموده،به سلامتی او را مهدی و یا زهرا اسم بگذار و ازخوراک وطعام حلال و طیب به او بخوران، و او را سرباز و طلبه امام زمان(عج)باربیاور و تربیت کن که این خود هدیه ایست به پیشگاه خداوند باری تعالی و وسیله کاهشی باشد ازعذاب قبر و آخرت و قیامت ما ، می دانم در امر بیت المال امانت دار خوبی نبودم و ممکن است زیاده روی کرده باشم،خلاصه برایم رد مظالم کنید و آمرزش بخواهید. والسلام  حسین خرازی(1/10/1365)  

در مسلخ عشق
۱۳بهمن

دوستان من این پستو   قرار دادم در نظر دارم هر هفته

قسمتی از وصیت نامه وعکس

شهدای عزیز شهرستان فسا که بیش از ۱۰۰۰شهید داره بگذارم

تا یادمون نره که مدیونشونیم

اگه دوست داشتید دل نوشته ها تونو برام بنویسید!!


(سلاح بر زمین افتاده یاران حسین را بردارید

درخت اسلام در این برهه از زمان نیاز به خون دارد....)

گزیده ای از

{وصیت نامه شهید سید عبدالعلی دهقانی}


عموی عزیزم:ببخش نتونستم راهتو ادامه بدم کمکم کن!!میخوام منم یه عکس مثل عکس تو داشته باشم


!!!ادامه عکساروتو ادامه مطلب ببینید!!!

در مسلخ عشق
۱۲بهمن
حضور در حرم امام(ره) و مزار شهدا
 
در آستانه‌ ی ایام الله دهه فجر انقلاب اسلامی و سالروز ورود تاریخ‌ساز امام خمینی(ره) به میهن اسلامی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی، صبح امروز(سه‌شنبه) با حضور در مرقد مطهر امام راحل(ره)، ضمن قرائت فاتحه، یاد بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران را گرامی داشتند.
رهبر انقلاب اسلامی سپس با حضور بر مزار شهدای هفتم تیر و گلزار شهدای بهشت زهرا، برای ارواح طیبه ی شهدا علو درجات را مسألت کردند.

 



 


در مسلخ عشق
۱۲بهمن

فاطمه، دختر شهید عماد مغنیه آخرین جوانی بود که در محضر رهبر انقلاب به ایراد سخن پرداخت. پدر فاطمه، از فرماندهان ارشد حزب‌الله لبنان بود که به دست عوامل رژیم صهیونیستی به شهادت رسید.





بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم، والصلاة والسلام علی أشرف الخلق و أعز المرسلین، سیدنا و حبیب قلوبنا، أبی‌القاسم محمد بن‌عبدالله و علی آله الطیبین الطاهرین.
سرورم و ولیّم، حضرت رهبر امت! روحم به فدایت.
برادران و خواهرانم! سلامی از دل مقاومت و مقاومین، از لبنان عزیز؛ لبنان سرزمین مقاومت و جهاد، لبنان کشور اسلام و صحنه‌ی دفاع از فلسطین، کشور شهید سیدعباس موسوی و شهید شیخ راغب حرب و سردار شهید عماد مغنیه، کشور رهبر مقاومت و مرد ایمان و صلابت جناب سید حسن نصرالله.

سرورم! من دختر شما هستم، فاطمه دختر سردار شهید عماد مغنیه، مجاهد عظیم که به مدت بیش از 25 سال، تمام تلاش‌های نیروهای اطلاعاتی و امنیتی را به باد داد و شبکه‌های اطلاعاتی آنان را تخریب کرد و هیبت بزرگ‌ترین ارتش‌های دنیا یعنی ارتش آمریکا و ارتش اسرائیل را نابود کرد

 

ادامه مطلبو حتما بخونید منتظر نظرتونم متنه خیلی باحاله

در مسلخ عشق
۱۲بهمن
“حضرت آیت الله خامنه ای” رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با شماری از جانبازان قطع نخاعی در حسینیه امام خمینی از صبر، استقامت و مجاهدت آنان تجلیل کردند.








خوشحال میشم نظرتون دربارش بدونم

در مسلخ عشق