در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

بشین روی « کرسی » دو کلوم حرف باهات دارم

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

بشین روی « کرسی » دو کلوم حرف باهات دارم

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

یاد گارم را جا گذاشته ام، یاد گاری جز خدایم برایم نمانده است....

آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غل و زنجیر» ثبت شده است

۱۴مرداد

سالها می شد که خودش را فراموش کرده بود، نه اسمش را می دانست، نه اصالت خویش را ... فقط گاه گاهی اصوات و حروفی ، عجیب و غریب به گوشش آشنا می آمدند.انگار که کسی کنار گوشش زمزمه ای می کند...

« بـــ » « ن » « د » « ه » نمی دانست،چکار کند!  با این حروف باید کلمه ای خاص بسازد؟؟؟ و این سوالی بود که در وقت تنهایی ، به دنبال جوابش می گشت! گاهی حروف را کنار هم می گذاشت و کلماتی عجیب و نا آشنا می ساخت؛ دهنب؛ هندب؛ دنهب؛ هبند ...

چند بهاری از عمرش را اینگونه خزان کرد. تا آنکه یک بهار باز برایش نجوا کردند؛ از آن نجوا ها الهام گرفت و کلمه ای را ساخت.

[ بــَـــــ    ـــنـــــ  د ِ   ه  ؛ بَـــنــده ]

کلمه را که ساخت، همه چیز یادش آمد. او سالها می شد که فراموش کرده بود...

نامش را؟

وظیفه اش را؟

و اصالتش را؟

و جوابش را خوب به گوشش رساندند.

نامش بنده بود

ویظفه اش بنده گی

اصالتش بنده زاده ...

 

اما دریغ که بجای بنده گی خدا ، یک عمر زنجیر برده گی شیطان ؛ را بر گردن خویش آویخته بود...

 

در مسلخ عشق