یا انیس من لا انیس له
میمری، تورا در قبری سخت و زبر می خوابانند. کوله ای گل وخاک بر رویت میریزند که نتوانی فرار کنی.
تنهای تنها ، در گوشه ی تاریک نشسته و به اندام بی جان خودت زل زده، از بس که داد و فریاد کرده ای که من را تنها نگذارید دیگر نای گریه کردن را نداری.
کم کم پرده سیاه شب زمین را سخت در آغوش میگیرد و صدای جیرجیرک ها سکوت غمناک قبرستان را خورد و ریزریز می کند.نمناکی و تنگی قبر حالتی خفه کننده دارد و تورا در بهت قرار میدهد. حالتی خفه کننده به تو دست می دهد چنان که گویی سالهاست که نفس کشیدن را فراموش کرده ای. آن قدر بدنت را دوست داری که نمی توانی برای فرار از شر عذاب های قبر او را تنها گذاشته و به جای دیگر بروی، ترس از عذاب قبر و گناهانت روح جوان اما سیاهت را تکه تکه میکنند ومانند خوره به جانت می افتند. بدنت پس از ساعتی فشار هایی می بیند، آن قدر سخت که گویی هر چه شیر مادر در زمان نوزادیت خورده ای از اندامت بیرون زده و آن قدر در فضای غربت زده به تو سخت میگذرد که با خودت میگویی؛ دیدی نه پدر! نه مادر! نه خواهر! نه برادر! نه قوم! نه خویش! نه غریب؛ هیچ کس و هیچ کس به دادم نمیرسد.
اینجاست که میفهمی تنهایی یعنی چه، اینجاست که میفهمی که شیطان بدردت نمی خورده، وحسرت روی حسرت
نگهبان قبرستان آمده است تا بیل جامانده، بر سر قبرت را بردارد. دل خوش میکنی و دست به دامن نگهبان غسال میشوی! اما چه فایده اوهم مثل بقیه نمی شنود، انگار که مادرزاد کر بوده است.
دیگر ترس تمام وجودت را فرا گرفته، دائم به فکر آینده شومی که برای خودت رقم زده ای می افتی وگریه و زاری میکنی، با خود میگویی ای کاش در دنیا گناه نمی کردم و اطاعت خدا میکردم. اما چه فایده دیگر دیر شده است.آن قدر ترس رعشه بر اندامت می اندازد که جز با بردن نام خدا کلمه ای یاد نداری.
اما ندایی در گوشت زبانه میکشد و رعشه اندامت را پس از شنیدن این آیه شدیدتر میکند، وآن چیزی نیست جز عذاب الحمیم.
خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَى سَوَاء الْجَحِیمِ (47) ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِیمِ (48) ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ (49)
(به مأموران دوزخ فرمان داده میشود): این کافر فاجر را بگیرید و به میان دوزخ پرتابش کنید . (47) سپس بر سر او آب جوشان بریزید ( تا بر عذاب و دردش افزوده گردد ) (48) ( و به وى بگویید) بچش که تو همان نازپرورده گردن کشى هستى (49)
سوره مبارکه دخان آیه 47-49
یادمان باشد مرگ نصیب همه می شود حتی ما.و یادمان باشد این دنیا کاری نکنیم که فردا در قبر سردر گم بمانیم.
کسی با شناسنامه مسلمانی به بهشت نمیرود، مسلمانی به عمل است و تا دیر نشده دست به کار شویم.
خدا با آغوشی باز منتظر ماست. چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید، آغوش خدا را با آغوش آتش وعذاب جهنم معاوضه نکنیم.
ـــــــــــــبی ربطــــــــــــــــــــ :
شیطان بیست وچهار ساعته مواظب شماست، داداش جون!
او تورا می بیند وتو او را نمی بینی، ولیکن همین که از ذکر خدا غافل شدی؛ در دام شیطان می افتی...
*از کتاب چند جمله برای دل تو داداش جون -آیت الله حق شناس تهرانی(ره)*
بخش معرفی :
به این لینک سلوک سجادیه مراجعه فرمایید. مطالب زیبایی در این وبلاگ نشر داده شده است.
«اذهبــــــوا فتجسّــــسوا مـــن یوسفـــــ»
"بـــرویـــد دنبـــال یوسُفـــــ بــگردیــد"
ســـوره یوسفــــــ 88