بیخیال از همه چیزو همه کس وهمه جا پلکهایت را فرومیبندی وجهانی را در ظلمات رها میکنی!
ساعتی میگذرد،از سردی هوا از خواب نازت می پری و پتوی کنار رفته را به روی خودت میکشی در همین حین صدایی به گوشت میخورد،صدایی که بارها شنیده ای ،اما هیچگاه به او توجه نکرده ای، در آن عالم خماری خنده ای می کنی و باخودت میگویی حیوان است اگرحیوان نبود، این وقت شب میخوابید.
در حال سیرو سلوک در افکارت هستی که باز خوابت می برد.
شاید دوساعتی میگذرد و از بس که سرفه می کنی از خواب برمی خیزی وبرای رفع سرفه های شدیدت دست به دامن شربت سرماخوردگی درون یخچال میشوی جرعه ای از آن شربت تلخ را سر میکشی،با چشمان خواب آلود وبسته عزم رختخواب گرم وادامه خواب میکنی ولی در راه بازگشت به دیوار اتاق اصابت میکنی و زیر لب الفاظ رکیکی را به سازنده دیوار نسبت میدهی!!!
چیزی از دراز کشیدنت نمی گذرد که باز صدا را میشنوی، برای چندلحظه به صدا گوش میکنی ودر فکر فرو می روی، با خود میگویی: او چه می خواند؟صدایش بیشتر به صدای ناله و غم نزدیک است یا شادی و سرمستی؟ یا اینکه دارد مردم را برای کاری ندا می دهد ویا شاید دلش برای کسی تنگ شده و بلند بلند صدایش میکند،خدا می داند.
ساعت را که نگاه میکنی دیگر چیزی به اذان صبح نمانده،با خود کلنجار میروی الان برای نماز بلند شوم یا اینکه نیم ساعت بخوابم وبعد نماز بخوانم.
صدای اذان که از مسجد بلند میشودصدای اوهم با قدرت بیشتری از قبل شروع میشود،انگار او هم اذان می گوید.اما به زبان خودش!!!
اذان تمام میشود واو باز هم ادامه می دهد ...
قـــوقــولی قــوقــو - قـــوقــولی
قــوقــو
(شاید کمی بخندی وفکر کنی تا اینجا سرکار بودی اما نه کاملا حقیقت است)
اینجاست که شرم میکنی به خودت بگوی انسان،اشرف مخلوقات یا خلیفه الله ویا اصلا هر صفتی که برای خودت انتخاب کردی(آقا،خانم،سرکار،جناب،آقای رئیس ،خانم مهندس و...)
صدای خروس همسایه تورا یاد شعری می اندازد.
بله ما که انسانیم گاهی اوقات کوتاهی میکنیم اما حیوانات، اشیاء و کائنات همه دائم در حال پرستش خدا هستند.
ـــــــــــــبی ربطــــــــــــــــــــ :(اما خیلی با ربط)
امام صادق (ع) فرمودند: هر گاه صداى آواز خروس را شنیدى این دعا را بخوان:
"سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ سَبَقَتْ رَحْمَتُکَ غَضَبَکَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ وَ بِحَمْدِکَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی إِنَّهُ لَا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْت"؛
پاک و منزه است خداوند و پروردگار فرشتگان و روح القدس،خداوندا رحمت تو همواره بر خشم تو پیشى گرفته است و معبودى جز تو نیست، تو را تسبیح مىکنم و حمد تو مىگویم، مرتکب بدى و گناه شدهام و بر خویشتن ستم کردهام از گناهم در گذر که هیچ کس جز تو نیست که بتواند گناهان را ببخشاید.
شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 482، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1413ق.
(البته این روایت بعد از کامنت اقا سجاد پرواز بی پروا که یادم آورد ومن هم کاملش گذاشتم.)