تا حالا گدایی کردی؟
چند روزی بود حالم حسابی گرفته بود،نمی دونم چرا در ظاهر خوشحال بودم ولی وقتی نماز میخوندم حواسم همه جا بود الا خدا !!! خیلی عصبانی بودم هر کاری میکردم [ به قول دوستان کانکت بشم ] نمی شد
مثلا سعی میکردم قبل از نماز کمتر شوخی کنم وبخندم یا اینکه کمتر به فکر دنیا باشم و از این جو کارا
خلاصه هرکاری میکردیم نمیشد واقعا داشتم نا امید میشدم
تا اینکه یه روز صبح حدودا ساعت5:15بود از خواب بلند شدیم که بریم مسجد
بیرون که اومدم تازه فهمیدم که امروز چقدر هوا سرده
نزدیکای مسجدجمکران که شدیم یه چیزی دیدم خیلی تعجب کردم والبته یه کم
ترسیدم ، باور نکردم به خودم گفتم چون هوا تاریکه داری اشتباه میکنی، وبه
بچه ها که باهم بودیم چیزی نگفتم
1ساعت بعد
موقع برگشت دوباره همون صحنه رو دیدم نزدیک که رفتم واقعا برام عجیب بود
اون صحنه ای که من به راحتی از کنارش عبور کرده بودم ، زنی بود مسن که از ساعت 5:30صبح که ما از آنجا رد شده بودیم نشسته بود واز سرما یک پتو به دور خودش پیچیده بود. و رو به رویش کاسه ای آهنی گذاشته بود که اگر پول های خورده درونش را میشمردی بیشتراز 500 تومان نمیشد
و کنار کاسه، شیششه شیر نوزادی گذاشته بود که خالی از شیر بود وصدای گریه نوزاد...
او در آن سرما گدایی میکرد اما من ...
بــگـــذریـــــــم.ـ.ـ.
انجا بود که فهمیدم باید گدایی کنم
انجا بود که فهمیدم چرا نمازام دیگه حس و حال خوبی نداره
فهمیدم ، من هنوز درک نکرده بودم که نیاز مندبه وجودی غنی و بی نیاز هستم
اگر درک کرده بودم باید خدا را از خدا گدایی میکردم....
ـــــــــــــبی
ربطــــــــــــــــــــ :
اَللَّهُمَّ اجْعَلْنى اَصُولُ بِکَ عِنْدَالضَّرُورَةِ،وَاَسْئَلُکَ عِنْدَالْحاجَةِ،وَاَتَضَرَّعُ اِلَیْکَ عِنْدَالْمَسْکَنَةِ
الهى چنان کن که با نیرو و قدرت تو به شداید حمله کنم، و به وقت نیاز به گدایى از تو برخیزم، و در بیچارگى به پیشگاه تو بنالم
صحیفه سجادیه دعای مکارم الاخلاق
______________________________________________________________
البته به نظر من طلبکار بودن یا بدهکار بودن هر دوش خوبه مهم اینه که از کدوم منظر نگاه کنیم
مثلا خود خدا میفرماید از من بخواهید حتی نمک سر سفرتون