اگه مردم باور نکنندوخیال کننددروغ میگی اونوقت چی؟
چند مدتی هست علاقه شدیدی به داستان های کوتاه ومینی مال پیدا کردم
دیروز یه داستان گفتم از بس که خوشحال بودم تو پوستم نمیگنجیدم
رفتم پیش مامانم !! میگم این داستانو برات میخونم بگو چطوره و مشکلاتش بگو
-باشه زود بخون غذام سوخت،
داستان:
سرش کرد توی ماشین از بس که گریه میکرد،معلوم نبود چی میگفت:
- آقا تو رو خدا بچم توبیمارستان هست،پول ندارم عملش کنم ، کمکم کن!!
-بروخانم برو خداروزیت جای دیگه بده ، این دروغا زیادشنیدم ، برومن پولی ندارم.
همچین توی فکر فرو رفته بود که اصلا حواسش به اطرافش نبود
توی مسیر پرسید:
بابا اگه من یه روز مریض شدم چیکار میکنی؟
- این چه حرفیه خب میبرمت دکترعزیزم
- اگه پول نداشته باشی؟
-معلومه قرض میکنم
- اگه مردم باور نکنندوخیال کننددروغ میگی اونوقت چی؟
______________________________________________________________________________
نقد های مامانم
*وا یعنی به زنه کمک نکردی؟
*راسی تو که هنوز زن نگرفتی این بچه کی بود؟چرا دروغ مینویس؟
*آخرش چرا جواب بچه ندادای؟
منو میگی ساکت داشتم نگاهش میکردم،مونده بودم چی بگم
یهو دیدم بوی پیاز داغ بلندشد
مامانم توی آشپزخونه پای غذای سوخته،تامیخورد منو نقد کرد
البته بقیه نقدها شخصی هست وگرنه مینوشتمش
خیلی خوشحال میشم نقدتون بدونم
ممنونم از محبت شما
اگه حس نوشتن دارید عالیه اونم داستانک و البته خیلی هم جالبه و قابل تأمل
راستش این موردو زیاد داریم....بس که به بهانه های مختلف افراد سودجو ازین قضیه سوء استفاده کردن ....ممکنه برای هرکسی هم اتفاق بیفته ولی اگه زمانی کسی واقعا نیاز داشت باید چیکار کنیم؟؟
تو این دوره زمونه که هیچ اعتمادی باقی نمونده ،گداهای حرفه ای و ....فهمش سخته ولی خوب ممکنه زمانی خودمون تو شرایط سخت قرار بگیریم ...خدا کمکمون کنه....از بنده چه امید؟؟؟؟؟
____________________________________________________________
آره واقعا درد جامعه هست که بعضی ها به خاطر سودجویی از این مورد سوء استفاده میکنند
امید وارم توی شرایط سخت اگه هیچکسو نداشته باشیم حداقل خدارو داشته باشیم