مبادا زمین بخورم
بچه تازه راه رفتن را یاد گرفته بود.
مادر موانع را از سر راه کودکش بر میداشت تا کودکش، پاره تنش ، جگر گوشه اش زمین نخورد.
حال از مادر مهربانتر ، از پدر دلسوز تر، از برادر نزدیکتر، از رفیق رفیق تر، از همه بزرگتر؛ مانعی بس بزرگ را از سر راه فرزند انسان برداشته است.
آن انیس بی مونسان...
آن رفیق بی رفیقان....
آن همدم تنهایان...
همان معبودی که جز او کسی را لایق خدایی نیست
همان خدای رحمت و مغفرت
همان خدای زیبایی ها
همان خدای با عظمت
آری همین خدای خوب خودمان را می گویم...
شیطان را، آن موجود رذل و کثیف، همان دشمن قسم خورده را زندانی کرده است.
تا مبادا در این ماه بنده عزیزش، آن بنده ناتوان و ضعیفش، همان بنده فراری و توبه گذارش دوباره زمین بخورد و دلش زخمی عمیقی بردارد...
عجب خدایی با آن همه جلال و جبروت هنوز هم بفکر جراحات قلبهای بندگانش است.
رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود:
اگر بنده «خدا» میدانست که در ماه رمضان چیست [چه برکتى وجود دارد] دوست میداشت که تمام سال، رمضان باشد.
بحار الانوار، ج 93، ص 346
یا اله العاصین!