چند روزی مهمان آسمان شهرتان هستم!
اگر قلبم را نشانه نروید و سرم را ازتنم جدا نکنید ...
من از این دنیایتان تکه نانی و پری، برای پرواز می خواهم...
الهی بالحسین العفو....
***
ب ن : این پست برام خیلی جالب بود ؛ چون مخاطبها بسیار لطف داشتند.
1- به گفته یکی از وبلاگ نویسان این عکس عکس حزم حضرت عباس(ع) هست، با حرم امام حسین اشتباه گرفته نشه. ما که هنوز این بهشت نصیبمون نشده، خوش بحال اونایی که رفتند.
2- این عکس نوشت و جمله پائینش ، هیچ منبعی ندارد. فقط یک جمله اخباری هست و می خواهدگوشزد کند گناه تو را از امام حسین دور می کند، یادت باشد با گناه از امام حسین دور نشی...
ممنون از لطفتون...
سالها می شد که خودش را فراموش کرده بود، نه اسمش را می دانست، نه اصالت خویش را ... فقط گاه گاهی اصوات و حروفی ، عجیب و غریب به گوشش آشنا می آمدند.انگار که کسی کنار گوشش زمزمه ای می کند...
« بـــ » « ن » « د » « ه » نمی دانست،چکار کند! با این حروف باید کلمه ای خاص بسازد؟؟؟ و این سوالی بود که در وقت تنهایی ، به دنبال جوابش می گشت! گاهی حروف را کنار هم می گذاشت و کلماتی عجیب و نا آشنا می ساخت؛ دهنب؛ هندب؛ دنهب؛ هبند ...
چند بهاری از عمرش را اینگونه خزان کرد. تا آنکه یک بهار باز برایش نجوا کردند؛ از آن نجوا ها الهام گرفت و کلمه ای را ساخت.
[ بــَـــــ ـــنـــــ د ِ ه ؛ بَـــنــده ]
کلمه را که ساخت، همه چیز یادش آمد. او سالها می شد که فراموش کرده بود...
نامش را؟
وظیفه اش را؟
و اصالتش را؟
و جوابش را خوب به گوشش رساندند.
نامش بنده بود
ویظفه اش بنده گی
اصالتش بنده زاده ...
اما دریغ که بجای بنده گی خدا ، یک عمر زنجیر برده گی شیطان ؛ را بر گردن خویش آویخته بود...
دلم را به عهدی خوش کرده ام که طوطی وار هر صبح گاهان تکرارش می کنم.
اللَّهَُمَّ ربَّ النورِ العَظیم...
نه درکی...
نه مفهومی ...
نه حرکتی...
....
انگار این زبان ها و دست ها عادت کرده اند به دروغ گفتن، با دست بر ران راست می زنم و با زبان العجل می گویم...
اما تو خود می دانی همه اش فیلم است، دروغ است.
اگر راست بود یا من آدم شده بودم یا تو سالها بود که آمده بودی...
العَجَلَ العَجَلَ یا مَولایَ یا صاحِبَ الزَّمان
برادرم ، خوب گریه کن! اشک بریز...
نامرد است؛ هرکس تورا ملامت کند.
تو حق داری در شهادت کودکت گریه کنی!
اما گریه کن برادرم نه بر فراق کودک عزیزت؛
نه بر شهادت جگر گوشه ات...
نه ...
گریه کن بر خواب زده گی کشور های عربی، که دینشان هم دین توست
و نژادشان هم نژاد تو...
گریه کن برادر بر گوشهایی که خودشان را به کریّت [خریت] زده اند تا ندای مظلومیتت را نشنوند.
گریه کن برادر ! همین ها که خود را مسلمان می دانند، با سکوتشان؛ مهر تأئیدی بر نسل کشی شما برادرانمان شدند.
همین ها که جز شمردن پولهای نفتشان و خوش گذرانی باچند دخترک کاری بلد نیستند.
آری برادرم حال حسابی گریه کن بر این روزگار غریب ...!
به خودم دلداری میدهم که او حرفهایم را می شنود و جوابم را می دهد.
اما....!
خب اگر او جواب را می دهد، پس چرا من صدایی نمی شنوم؟
باز به خود دلگرمی می دهم ، شاید با نوای کوتاه پاسخم را می دهد.
خدایا می شود کمی بلند تر جوابم بدهی؟؟!!
گوش دلم ، عجیب کـــَــر شده است... صدایت را اصلاَ نمی شنوم.
یا مَن یَسمَعُ النـَّجوی
ای که سخن در گوشی را می شنود
*دعای جوشن کبیر*
تا حالا خون خورده ای؟
مگر خوردن خون حرام نیست؟؟؟!!!
اما روزهاست که برادران مسلمانمان در فلسطین؛ روزه شان را با موشک و گلوله ، با یاد
فرزندان و مادران با یاد خواهران و برادران و پدرانشان و با خون دل افطار می کنند.
میوه فروش دوره گرد ، میوه را که ترازو میکرد، یکدانه میوه هم اضاف میگذاشت هر وقت از او میوه میخریدم چشم امیدم همیشه به فضلش؛ آن یک دانه میوه امیدوار بود.....
خدای من ، ای معبودم، ای خالق تمام هستی، ای زیباترین زیبایان، ای بخشنده ترین بخشایشگران، ای مهربان ترین مهربانان ... ، ای خدای نوازشگر، ای خدای گدا پرور...
عمریست که این گدا ، مشتری هر روزه توست و چشم امیدش را به فضل بی کرانت دوخته است. می دانم تو کریم تر از آنی که گدایی را از فضل و رحمتت نبخشایی.
پس خدایا تو را به فضلت می خوانم :
یا مَن لا یرجی اِلّا فَضلُهُ
یا مَن لا یُسئَلُ اِلاَّ عَفوُهُ
یا مَن لا یَُنظَرُ اِلاّ بِرُّهُ..
***
ای که امیدی نیست جز به نیکی او
ای که درخواست نشود جز گذشتش
ای که چشم داشتی نیست جز به نیکی او...
(دعای جوشن کبیر، بند20)