در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

بشین روی « کرسی » دو کلوم حرف باهات دارم

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

بشین روی « کرسی » دو کلوم حرف باهات دارم

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

یاد گارم را جا گذاشته ام، یاد گاری جز خدایم برایم نمانده است....

آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه
۱۷خرداد
یا انیس من لا انیس له

سلام علیکم به همه دوستان، خدا رو شکر؛ هفته پیش امتحاناتم تموم شد. باهر ذلتی بود گذروندم ؛ توی این هفته برای وبلاگ چند تا موضوع در نظر گرفته بودم که طی چند تا پست بزارم، اما وقتی دست به کی برد شدم دیدم نه مثل اینکه هیچی بلد نیستم و نشستم حسابی مطالعه کردم و تحقیق و پرسجو کردم، گاهی وقتا یک کتاب 700صفحه ای آسیب شناسی احزاب و جریان شناسی های سیاسی و وقایع مختلف سیاسی که بعدا پستهایی در موردش میزارم خوندم؛ به جرأت میگم در هیچ کدوم از این چندتا کتابای سیاسی پایبندی نسبت به ولایت فقیه برام بارز نشده بود.(البته نمونه از ولایت باوری را در کتاب های دفاع مقدس زیاد دیدم)

اما در عوض دو کلوم حرف با یک نفر یا چند نفر به اندازه این چند کتاب بهم درس ولایت پذیری داد.و بهم یاد داد که ولایت طرفدارانی دارد که من مدعای بی عمل آخرین نفر در این صف آسمانی هستم.امروز میخوام سه تا از اون دو کلوم ها رو بیان کنم


دو کلوم اول

پنجشنبه گذشته، رفته بودم فاتحه خونی یکی از دوستان دانشگاهی رو دیدم ، ایشون از اون دسته آدمایی بود که ولایت فقیه رو قبول نداشت...

خلاصه بعد از سلام واحول پرسی و چند دقیقه بحث در مورد کانداهای شورای شهر؛

گفت : خیلی دلم می خواد برم سپاه به آقا خدمت کنم

من با تعجب نگاهی بهش کردم وگفتم،چی شده ؟ توکه از سپاه خیلی بدت می اومد؟

گفت: تازه فهمیدم آقا چه نازنینی هست، دلم می خواد برم توی سپاه و بشم محافظ آقا و جونمو در راهش بدم

آقا این روزا خیلی دست تنهاست، خیلی مظلوم هست، مرده مرد میفهمی؟!!حیف که تازه شناختمش

دلم می خواست الان پیش آقا بودم وبهش میگفتم : آقاجان من 23سالم هست وتا الان اصلا رأی نداده ام، اما امسال فقط به عشق تو می خوام رأی بدم.



دو کلوم دوم

چند روز پیش با آقا علیرضا(پسر خواهرم) که 6 سالش هست داشتم بازی میکردم، نمی دونم چی شد و موضوع به کجا رفت ولی اصلا ربطی به انتخابات هم نداشت ...

یهو زد تو وادی انتخابات وگفت: دایی ما باید بریم رأی بدیم!

من: چرا باید رأی بدیم؟

آقا علیرضا: آخه اگه ما رأی ندیم، خارجیا خوشال میشن (منظورش همون دشمنان اصلی ما)

من: خب خوشحال بشن، مگه چه میشه؟

آقا علیرضا: [با لحنی تند وعصبی] نــــــــــــــــــــه  اگه اونا خوشحال بشن رهبر ناراحت میشه، تو خوشت میاد رهبر ناراحت بشه


دو کلوم سوم

توی صف نونوایی ایستاده بودم، بحث بین مردم کشید به قیمت سیب زمینی و ادامه پیدا کرد و رسید به بالا رفتن قیمت ها، پیرمردی که تازه سر و صورتش رو اصلاح کرده بود و مورچه روی صورتش بکسل باد میکرد و حسابی خوش تیپ بود گفت : اگر همین امروز نون گیرم نیاد و گشنگی بکشم، وسر سفرم غذا نباشه بازهم رأی میدم چون رهبرم تکلیف کرده...

یه مرد مسن هم با متانت گفت : به کوری چیش(چشم) اونایی که نمی تونن ببینن مردم ایران رو پای خودشون وایسن تو انتخابات میرم و مثل زمان جنگ که تنها پسرم رو فرستادم برای مقابله با صدام، حالا هم به وظیفه ام عمل میکنم وجلوی دشمن با همین جان هم که شده می ایستم.

از صف خواهران هم صدایی اومد یه خانم گفت : خدا ذلیل کنه اونایی که نمی خوان بزارن لبخند رو لب آقامون باشه و نمی خوان بزارن مردم جمعه پای صندوق رأی بیان

بلافاصله بعد از تمام شدن حرف خانمه،پسر جوونی که پشت سرمن بود و به احتمال زیاد 3ساعت پای آیینه بوده که موهاشو درست کنه و روی پیرهنش عکس یکی از خواننده های فراری از ایران بود. واصلا در مخیله ام نمی گنجید که او این جمله رو بگه

گفت: برای نابودی دشمنان وسلامتی مقام معظم رهبری صلوات.

وسط صلوات بود که من نوبتم شد ونون بربری رو گرفتم وبا تعجب از صف بیرون زدم.

در طول راه مثل این فیلما سیلی به خودم می زدم، آب میپاشیدم به صورتم، بالا پایین می پریدم (البته نه به این حادی) که نکنه خواب باشم. چون توی این بیست سال عمری که از خدا گرفتم تا الان توی نونوایی همچین چیزی ندیده بودم. ودر راه به خودم فحش میدادم که ولایت مداری به عمل است نه حرف وامروز تو در صف ولایت مدارها آخرین نفر هستی.

واین است که نانوایی محل خلق حماسه میشود

افسران - راهبر امت گفت:



http://www.afsaran.ir یک سایت خوب در زمینه روشنگریست.حتما مراجعه کنید

*با عرض پوزش جهت طولانی شدن پست*


ـــــــــــــبی ربطــــــــــــــــــــ :
عمل مستحب اگر به عمل واجب زیان رساند.انسان را به خدا نزدیک نمی کند.


(نهج البلاغه حکت39)














در مسلخ عشق
۲۶ارديبهشت
نسیم خنک و سوز ناک بهاری بر اندامم لرزه می اندازد.دستان گره را بر روی چشمان نیمه بسته ام می کشم.ترسان ترسان برمی خیزم وزیر لب زمزمه ای میکنم.مثل اینکه ساعت کوکی هم مثل من دیگر طاقت این همه بیداری را نداشته است وچه زیبا وآرام در خوابی عمیق فرو رفته است.

پنجره را باز میکنم . ترسان ترسان شروع میکنم به دید زدن . نمی دانم دنبال چه چیز مهمی میگردم اما هر چه هست برایم با اهمیت است.به ساعت مچی ام که روی میز افتاده است نگاه میکنم.بله! ساعتی است که از وقتش گذشته،نمی دانم چکار کنم،انگار تمام دنیا بر روی سرم آوار شده اند.

مگر طلوع خورشید نشانه امیدواری نبود؟

اما امروز صبح  من با دیدن تابش و تلألو نورش نا امید شدم.

امروز صبح آن همه زیبایی، روز های قبل برایم شوم وناگوار شده بودند.

امروز صبح صدای جیک جیک گنجشک ها و هوهوی قمری های وحشی روی تیر چراغ برق مرا شاداب نمی کند.

امروز صبح صدای تق تق چکش خوردن اسکلت فلزی آن ساختمان دور دست مرا بس آزارمی دهد.وروحم را سخت چنگ میزند.

امروز صبح صدای  هیس هیس بچه هایی که می خواهند صبح زود طبق رسم چند روزه ی خود برای معلمشان از باغچه ما دزدکی گل بچینند...کلافه ام می کند.

امروز نمی دانم چه شد که دیگر آن گنجشک، پشت پنجره اتاق ننشست وبا ضربه های ممتدش به شیشه پنجره مرا از خواب ناز بهاری بیدار نکرد.

امروز همه چیزهای زیبا برایم ثقیل وغیر باور شده اند.

واین همه بی روحی ونا امیدی نشانه شروع یک روز بدون ادای احترام به خداست.


ـــــــــــــبی ربطــــــــــــــــــــ :

کسی که به یاد سفر طولانی آخرت باشد خود را آماده میکند.

(نهج البلاغه، حکمت 280)


http://www.rasekhoon.net/_WebSiteData/PhotoGallery/Photos/9c25acec-3071-4ade-9fe9-c99eb6c9d454.jpg



سلام عرض میکنم به همه دوستان

ممکن است چند مدتی بدلیل امتحانات در فضای مجازی پیدام نشه.

اگر احیانا در تایید نظرات و خدمت رسیدن به وبلاگ شما دوستان کوتاهی شد پیشاپیش از همه شما بزرگواران معذرت می خوام.

وموضوع آخر

دیشب صحبت های آقا رو از تلویزیون گوش میدادم.

بنده خدا با تمام وجود داره مردم رو دعوت میکنه به حضور پرشور در انتخابات.

پس بر مردم ایران ننگ هست اگر بخواهند بخاطر اندک مشکلات در انتخابات شرکت نداشته باشند.و بر بسیجیان ننگ است که بخواهند در این زمینه روشنگری نداشته باشند.

خدایا این ره بر را برای ما تا ظهور مولایمان سالم نگه دار.

ومن الله توفیق



در مسلخ عشق
۱۶ارديبهشت

یا انیس من لا انیس له


به اصلاحیه دوستان گرامیمان آقای بهشتی نیا جواد نصیریان


کلام حضرت امیر(ع): "ای فرزند آدم! زمانی که میبینی خداوند انواع نعمتها را به تو میرساند در حالی که معصیتکاری، بترس"
و جایی دیگر حضرتش گفت: "هشدار هشدار!! خداوند چنان پرده پوشی میکند که میپنداری تو را بخشیده است"

هدیه حسن آقا - وبلاگ نسیم آشنا



اول ، دوم ابتدایی که بودم ، ماه محرم می افتاد توی ایام مدارس و فصل زمستون؛ازطلوع محرم  تاغروب صفر کسی تخمه نمی خورد.[1] اِلا من،که بچه شیطونی بودم و همیشه ته ِجیبم تخمه پیدا میشد.

از بس که بی بی خانم گفته بود:«روز قتلی[2] تخمه نخور خدا قهرش میگیره و  به کمرت میزنهااا ؛ بچه چوب خدا صدا ندارهااا!!! » ، طوری شدکه دیگه جلوش تخمه نمی خوردم که دور از چشمش دلی از عزا در بیارم.

اون قدر این موضوع با گوشت و پوستم عجین شده بوده که توی دو ماه عزا هر وقت  از نخوندن درسام امتحانم بد می شد، یاد موضوع "قهر خدا و چوب بی صدا می افتادم" و بر کرسی قضاوت مینشستم و به خودم میگفتم : اون روز نباید تخمه میخوردم ؛ خدا قهرش گرفته و باعث شده من امتحانم بد بشه!!

بچه بودم و ساده ، اون قدر ساده که باورم نمی شد نخوندن درسام باعث بد شدن امتحانم شده، نه قهر خدای مهربون!

 اون قدر دلم برای اون سادگی تنگ شده، که حاضرم تمام زندگیم رو بدم، تا بتونم یک روز برگردم به اون دوران؛ روزایی که خوردن تخمه برام  گناه کبیره بود و عرش خدا رو می لرزوند.

این روزها این قدر چوب خط گناهام پر شده، که دیگه گناهام به چشمم نمی آد.

این روزها دارم قهر خدا رو حس میکنم و  اعتقاد پیدا می کنم، اگه خدا گفته عذاب میفرستم نیاز نیست   آتش از آسمون بباره، گاهی وقتا، سلب توفیق یک زیارت، یک عذاب بزرگ برام محسوب میشه، همون که خدا وعده ش رو داده.

خداییش خیلی قهر خدا سنگینه، و سخت تر از اون، لحظه ایه که؛ خدا در برابر این همه گناهام فقط وفقط سکوت می کنه.

و...امروز نظاره گر چوب بی صدای خدایم بودم، فکر می کردم، نیاز دارم باز روی کرسی قضاوت بشینم و باز بخودم بگم...اون روز نباید تخمه می خوردم.

بازهم ساده ام، و هنوز باور نکردم نخوندن درسم باعث بد شدن امتحانم شده؛ نه قهر خدای مهربون!!


*****

[1] : قدیما آجیل و تخمه نشونه شادی می دیدند و چون ماه محرم و صفر ماه غم وغصه بوده مردم حتی نشانه های شادی هم در زندگیشون استفاده نمیکردن.بگذریم که حالا چقدر ایمان مردم تغییر کرده.

[2] : منظور ایام محرم و صفره.



ـــــــــــــبی ربطــــــــــــــــــــ :(اما خیلی با ربط)


سخت ترین گناهان ، گناهی است که مرتکب آن ناچیزش شمارد

(نهج البلاغه، حکمت 348 )


# سلام به همه دوستان معذرت میخوام که دیر وبلاگ رو به روز میکنم،دوتا دلیل عمده داره

اول بخاطربرخی مسائل من جمله امتحاناتم و ..

دوم مدتی هست که دیگه حوصله نوشتن ندارم نمی دونم چرا!!

# ازهمه دوستان التماس دعا دارم  دعا کنید بتونم توی امتحانات (خدایی) سربلند بشم.


http://media.jamnews.ir/Original/1391/12/27/IMG08205045.jpg


در مسلخ عشق
۲۸فروردين
یا انیس من لا انیس له

نگاه های سنگین مردم روح کوچکش را آزرده وگاهأ زیر فشارهای دلسوزی له می کردند.گاهی هم صدقه سری وزوزی نثار روح چروک خرده اش میکردند.

نگاه هایی که قدم ها او را تماشا و بدرقه اش میکردند. نگاه های پراکنده مردم آنقدر درد آور بود که انگار مجرمی را شلاق می زدند.

از افکار این قوم ترسیده و به خانه پناهنده شد.خانه ای که تا چند ماه قبل پر از خنده و قهقهه بود.اما امروز سکوت عجیبی آن را در آغوش گرفته است.

کلید را که بر روی قفل خانه انداخت،سایه شوم ضعف وناتوانی بر اندام نحیفش سیطره کرد.

باسلامی ضعیف و رنگ و رو رفته وارد خانه شد.

هوای خنک اتاق او را به آرامش ویژه ای می خواند.پلک ها سنگینی میکردند ودیگر طاقت دیدن این همه زیبایی های دنیا را نداشتند.آرام سر را برروی بالشتک بی جانش گذاشت و در دریای اندیشه ها غرق شد.ساعتی بیشتر نخوابیده بود که صدای زنگ تلفن او را از خواب نیمه جان بیرون کشید .

مادر گوشی را برداشت.

طبق معمول خاله زنک بازی های زنان اقوام شروع شده بود.پس از احوال پرسی صدای مادر کمرنگ شد.

چشمان نیمه بسته اش را باز و گوش ها را تیز کرد تا ببینید مادر چه میگوید.

درست حدس زده بود مادر باز گریه میکرد و با لحنی پر از بغض از جوایهای منفی آزمایشات میگفت.

یا پس از آهی سرد تعریف میکرد: دیشب که طفلک از سنگینی قرص ها از حال رفته بودپدرش به دکتر زنگ زد.دکترش گفت:که دیگر کاری از ما برنمی آیدفقط دعا کنید...

دلش گرفت پتو را به سر کشید و آرام آرام اشک ریزان، از خدا طلب مرگ می کرد.

نه اینکه دیگر طاقت درد را نداشته باشد.نه!

از این می سوخت که چند ماهیست خنده را از لبان مادر ربوده

از این می سوخت که امروز پدرش برای دوا ودرمان او ماشینش را فروخته

از این می سوخت که خواهر کوچولوی 4 ساله اش جلوی او دائم روسری سرش می کند تا آبجی زهرا دلتنگ موهایش نشود....

هر روز برای دیدار با خدایش دعا میکرد.

از جشن تکلیف سال قبل تا الان مراقب بود حتی یک نمازش هم قضا نشود.فقط بخاطر اینکه خدا از دستش راضی باشد.

وچه زود خدا دعایش را مستجاب نمود.

از آن روز به بعد خواهر کوچولو هرچه نقاشی می کشد،برای دختربچه های توی نقاشی مو نمی گذارد.

از آن روز به بعد پدر دیگر کمتر می خندد و روز به روز شکسته تر می شود.

از آن روز به بعد هروقت مادر اسم سرطان خون و دختر ده ساله به گوشش می خورد.نقش،برزمین و از دهانش کف می آید.


سلام این مطلب رو به چند دلیل گذاشتم.

1-برای شفای همه مریضا دعا کنیم

2-خدارا در هر حال شاکر باشیم

3-قدر سلامتیمان و زندگی ای که میکنیم بدانیم.

4- فکر نکنیم هر چه سنگه برا پای لنگه،همه به اندازه خود مشکل دارند.

5- در مشکلات خدا را فراموش نکنیم.

6-یادمان نرود*هر که در این بزم مقرب تر است       جام بلا بیشترش می دهند.*

7-واگر هم مشکلی برایان پیش آمد معنایش این است که بیشتر به خدا توجه کن نه اینکه از خدا دوری کن

8- به یکدیگر در مشکلات کمک کنیم،نگوئیم این مشکل اوست و به ما ربطی ندارد.

9-این کامنت خانم انسیه مهدوی هم بی اثر نبود.*سلام..موضوع انشاء را برای کسانی بنویسیم که هفت سین هرسالشان را با سین سرطان آغاز میکنند......درپناه حق*

10-مرگ پایان کار مانیست.

و...

ودر آخر

ببخشد طولانی شد.این پست با عکساش زیبا میشه حتما عکسا رو در ادامه مطلب ببینید.

التماس دعا برای همه مریضهامخصوصا کودکان سرطانی



ـــــــــــــبی ربطــــــــــــــــــــ :

راضی بودن وخرسندی؛همنشین خوبی در زندگی است.

(نهج البلاغه، حکمت 132)



در مسلخ عشق
۲۵فروردين
این روزها بازار تسلیت ها به راه هست؛پیامک ،وبلاگ ،تلفن و...

یکی نیست بگوید با تسلیت گفتن؛غم دل ایتام تسلی پیدا نمیکند،نمی داننداسم مادر که می آید خود به خود،دلت میگیرد.

این روزها عجب حالی دارد دل ها

وقتی روضه خوان روضه کوچه را  میخواند؛بلند فریاد میزند:

سادات گوشهاتونو بگیرید وادامه می دهد...

وقتی روضه خوان روضه در و دیوار را میخواند به احترام میگوید:

یابن الحسن  جسارت منو ببخش وادامه می دهد...

وقتی میخواهد داستان خداحافظی حسنین را تعریف کند رعایت حال بچه سیدهای مجلس را میکند

اما آن روزها نتنها احترام بچه های حضرت زهرا را نگه نداشتن حتی برای حرف پیغمبرشان هم احترام قائل نشدند.و فاطمه  را آزردند.

همه ایناها یک طرف آن وصیت مادر هم یک طرف؛این جمله از وصیت بد آتشی به دلم انداخت:

اِنِّی اُوصیکَ اَنْ لایلِی غُسْلِی وَ کَفَنِی سِواکَ وَ اِذا اَنَا مِتُّ فَادْفِنِّی لَیلاً وَ لا تُؤذِّنَّنَ بِی اَحَداً...

همانا من تو را وصیت می کنم که غسل و کفن کردن مرا کسی غیر از تو انجام ندهد و وقتی وفات کردم، مرا شب دفن کن و هیچ کس را خبر نکن...


«غسلنی‌ باللیل‌ کفنی‌ باللیل‌ دفنی‌ باللیل‌ » این باللیل ها میکُشد مــــــــرا

الهــی بمیرم؛مادر چه کشیدی از دست این مردمــان؟؟؟


فقط نه اینکه پدر را غمت ز پا انداخت

که مجتبای تو را نیز از نوا انداخت

 

نبودن تو چه بر روز خانه آورده

که زندگانی ما را هم از صفا انداخت

 

چه قدر تلخ و عجیب است بازی دنیا

ز مادری دو سه تا بچه جدا را انداخت

 

قسم به حُرمت آن چادری که خاکی شد

و شعله بر جگر زخم مجتبا انداخت

 

خدای نگذرد از آن حسود کور دلی

که سنگ جانب آئینۀ خدا انداخت

 

هنوز گرم سخن بودی و تو را نامرد

چه بی هوا زد و یکباره از صدا انداخت

 

تمام دور و برم خاک بود و گرد و غبار

چه با شتاب تو را بین کوچه ها انداخت

 

عجب کشیده پُر قدرتی که بر رخ تو

به مدت نود و پنج روز جا انداخت

 

تو کوه بودی و سیلی که بر زمین نزدت

تو را توسط آن ضربه های پا انداخت

 

چگونه زد که سرت خورد گوشه دیوار

همینکه پرت شدی گوشواره را انداخت

 

علی صالحی


ـــــــــــــبی ربطــــــــــــــــــــ :

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ

خدایا لعنت کن نخستین ستمگری را که بزور گرفت حق محمد و آل محمد را و آخرین کسی که او را در این زور و ستم پیروی کرد.


در مسلخ عشق
۱۱فروردين
یا انیس من لا انیس له

دوره راهنمایی که بودیم،دو موضوع،از موضوع های ثابت هر سال در درس انشاء بودند.

یکی ، تایستان خود را چگونه گذراندید و دیگری تعطیلات عید خود را چگونه گذراندید.

وبرایم جالب بود با این که موضوع تکراری وکلیشه ای بود اما خاطرات هیچگاه تکراری نشد.

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع انشاء: عید خود را چگونه گذراندید؟

ای نام تو بهترین سرآغاز                                                                 بی نام تو نامه کی کنم باز

سالی که گذشت سال کبیسه بود،مادر خانه یک هفته ای سردرگمی داشتیم،نمی دانستیم سه شنبه عید هست یا چهارشنبه،بین علمای خانواده اختلاف نظر پیش آمده بود.

پدر میگفت اخبار گفته 72ساعت مونده به عید وحسابش که میکرد،عید چهارشنبه میشد.

مادر نه،میگفت : زن بقال سر کوچه گفته که زن حسنی*(این فامیل حقیقی نیست) که تو اداره برق هست گفته  سه شنبه عید هست.

دیگر اعزای خانواده هم هرکسی به جبهه ای می پیوست،خلاصه جبهه  چهارشنبه بر جبهه سه شنبه چربید.

صبح چهارشنبه بود که برای فرار از خانه تکانی، به خانه عمه خانم پناهنده شدم.

بیست دقیقه ای مانده بود به تحویل سال و طبق رسم هر ساله باید میرفتیم گلزار شهدا و سال خود را آنجا تحویل میکردیم ،طبق معمول این برادر خوش قول ما دیر کرده بود،عمه خانم از بس که روی مخ بنده رژه رفت وبدون وقفه جمله "الا دیدی دیر شد" را تکرار کرد که منم گاه گداری با او تکرار میکردم و قهقهه میزدم.

(الا دیدی دیر شد؟بهتون پیشنهاد میکنم 6بار سریع پشت سرهم تکرار کنید جالب هست.)

برادر سروقت رسید 15دقیه مانده به تحویل سال،باسرعت برق بلکه کمی بیشتر وسائل سفره را سوار ماشین کردیم.رکورد را شکستیم3دقیقه ای امامزاده حسن بودیم .

باز عمه خانم شروع کرد به رژه رفتن اما این بار با جمله ای به روز تر "الا دیدی سبزه یادمون رفت؟"

به دنبال آن دخترک سبزه فروش که سال قبل سبزه میفروخت، تمام گلزرا و امامزاده را گشتم، او را پیدا کردم

امسال آن دخترک قد کشیده بود.فکر کنم به سن تکلیف رسیده بود چون چادر مشکی به سر داشت،و تعداد سبزه هایی که برای فروش گذاشته بود نسبت به سال قبل بیشتر شده بود امسال هم مثل پارسال لباس نو نداشت.

امسال دخترک تغییر دیگری هم کدره بود او از نگاه مردمانی که او را ورنداز میکردند و با نگاهشان او را تحقیر میکردند،فرار میکرد و دورتر از سبزه هایش می ایستاد وتا زمانی که خریدار برای سبزه ها پیدا نمیشد به سمت صندوق فروش سبزه ها نمی آمد.

سبزه را خریدم وآمدم ،پیرمرد دقایقی قبل از تحویل سال چندبار پشت بلندگوها این دعای تحویل سال را دوره کرد، واقعا صدای زیبا هم نعمتی هست که به هرکس نمی دهند،اما ظاهرا پیرمرد سالهاست که از این نعمت بی بهره مانده است.

تلویزیون امسال هم همان تلویزیون بود اما، امسال یادشان رفته بود آنتن تلویزیون را باخود بیاورند تا تصویر حضرت آقا که هیچ حداقل سخنانش واضح وبدون برفک پخش شود.اینجاست که میگن سال به سال قربون پارسال

پس از اعلام تحویل سال 92 هرکسی مشغول کاری بود از رو بوسی بگیرید البته از نوع محارم تا خوردن میوه ها وشیرینی ها.12دقیقه از سال 92 میگذشت که من با 37 تا ونصفی آدم روبوسی کردم.تأکید میکنم همگی جزو محارم بودند.واقعا این هم رکوردی بود که میبایست در گینس چاپ شود.اما کیست که قدر بداند.آن نیم نفرش هم بچه3ساله ای بود که شیرینی به من تعارف کرد.


راستی دوستان یادم رفت سلااااااام....

حتما بنویسید که عید خود را چگونه گذرانیدید...


این هم عکس واقعی دخترک سبزه فروش قصه ما

بقیه عکس های تحویل سال 92 در ادامه مطلب


ببخشید اگر این پست کمی به پست قبلی شبیه هست اما چکار کنم ...


ـــــــــــــبی ربطــــــــــــــــــــ :

به روزگار  دشنام ندهیدکه روزگار همان خداست(زیرا وقتی به روزگار بد میگوئید در حقیقت به تقدیر وتدبیر خدا اعتراض میکنید).


(ازسخنان حکیمانه رسول خدا(ص)-کتاب گلستان حکمت)


در مسلخ عشق
۲۷اسفند
یا انیس من لا انیس له


یا مقلب القلوب و الابصار ، یا مدبر الیل و النهار، یا محول الحول والاحوال ، حول حالنا الا احسن الحال

**سال یک هزارو سیصد و نود ویک،سال حمایت از کار وسرمای ایرانی بر همه مردم ایران مبارک باد**


صدای بلند صلوات مردمی که سال جدید خود را بالای قبور شهدایشان تحویل کرده بودند بلند شد.

فیلم سخنرانی حضرت آقا در حرم امام رضا از تلویزیون 21اینچی که درصحن امامزاده حسن(ع) گذاشته بودند در حال پخش بود.پدر شهیدی وقتی فیلم حضرت آقا از تلویزیون را دید رنگ  رخسارش قرمزشد گویی به معشوقش رسده باشد،بلند فریاد زد. برای کوری چشم دشمنان اسلام وسلامتی مقام معظم رهبری بلند صلوات.

چند دقیقه اول سال همه در حال روبوسی وتبریک گفتن بهم بودند.تعدادی شیرینی هایی که روی قبر شهیدشان که تبرک شده بود را بین مردم پخش میکردند و با این کارشان انگار که شادیهایشان را در قوطی های شیرنی گذاشته اند و به بزرگ وکوچک آشنا وغریب به هرکس میرسیدند تعارف میکنند.

جمعیت شلوغ بود،چند دقیقه ای طول کشید،که از لابه لای شلوغی مردم در صحن امام زاده خودم را بر سرمزار عمویم رساندم.

23سال است که همه اقوام،عموها عمه ها با هم وعده کرده اند که سال جدیدشان را سر مزار برادر شهیدشان تحویل کنند.

بگذریم...

آرزو میکنی  آب  شوی تا نباشی ببینی گریه ها واشک های پدران ومادران و برادران وخواهران همسران وفرزندان شهدا را...

پدر شهیدی دیدم که دیگر حال سرتکان دادن هم نداشت اما اورا با ویلچر برای تبریک سال نو بر سرقبرپسر شهیدش آورده بودند.

من آنجا گریه مادر شهیدی را دیدم که گریه کنان فرزند شهیدش را بلند بلند صدا میزد و میگفت رضا جان مادر تو رفتی که عراقی ها از سر زنان چادر برندارند اما مادر جان کجایی که امروز بر سرمزار تو و همرزمانت پرشده از زنان بی چادر وبدحجاب.

قلب آدم را سوراخ میکرد این درد ودل این مادران وپدران شهدا.

وقتی از گلستان اول خارج میشوی تا وارد گلستان دوم شوی

ورودی گلستان دوم، دختری 7یا8ساله میبینی که کنار نرده ها پشت صندوق چوبی ای نشسته و روی صندوق چهارتا سبزه سرسبز گذاشته است.ومنتظر است تا سبزه هایش فروش رود و او هم مثل بقیه کامش که از ترس فروش نرفتن سبزه هایش تلخش شده را با شیرنی هاجورواجور شیرین کند و مثل بقیه بچه ها از بزرگتر ها عیدی بگیرد.اما از بین لباس هایی که پوشیده است فقط روسریش داد میزند که نو است. شایدبقیه لباس های نو اش را نپوشیده ،تا در میهمانی ها و دید وبازدید ها بپوشد، اما بعید میدانم چون ازدمپایی پلاستیکی پاره و رنگ و رو رفته اش معلوم است که خیال دارد با پول سبز ها لباس عید بخرد.

وارد گلستان دوم که می شوی آنجا هم مثل گلستان اول شلوغ است.در بین این همه قبور شهدا تنها قبر یک شهید از همه شلوغ تر است وآن هم قبر شهید گمنام است....






ـــــــــــــبی ربطــــــــــــــــــــ :

خداوند فرشته ای دارد که هر روز ندا می دهد:
بزایید برای مردن،فراهم آورید برای نابود شدن و بسازید برای ویران گشتن

(نهج البلاغه، حکمت 132)


دوستان ببخشید یه کم دیر به روز شدم، به دلایل مختلفی
یکیش سفر به راهیان نور و مناطق بود

راستی همه دوستان حلال کنید

نمیگم دعام کنید چون میدونم نخونده یادتون میره،اما اگه یادتون بود دعام کنید
لحظه سال تحویل برا ظهور آقامون هم دعا کنید.



عکسای عید91هم توی ادامه مطلب ببینید
ادامه مطلب هم کنار نظرات هستاااااااااا
هی نگین ادامه مطلب که نیست

در مسلخ عشق
۰۳اسفند

یا انیس من لا انیس له

نگاهی به ساعت کردم، عقربه های ساعت داد میزد که وقت استراحت هست، کتابم را بستم و خسته از دوساعت درس خواندن عصرانه، راهی آشپز خانه شدم.وارد آشپزخانه که شدم ، همه چیز تمیز وسرجای خودش بود.هوس میوه کرده بودم. (پرتقال و لیمو شیرین)

داخل یخچال که زیرو رو کردم چیز دندان گیری نصیبم نشد،شاید هم کسی قبل از من نقشه دستپرد زدن به یخچال را ریخته بوده وقبل از رسیدن من نقشه را به تنهایی عملیاتی کرده،نمی دانم الله اعلم

بعداز اندکی کاوشگری در زمینه کشف میوه ، نظرم به کشو جا میوه ای یخچال جلب می شود،کشو را که میکشم با مقدار نه چندان کم لیمو شیرین ها که کمتر از 2-3کیلو نیستند مواجه میشوم

چندتایی را از روی رنگ وظاهر زیبایشان جدا کرده وراهی اتاقم میشوم

ظرف میوه که تماما حاوی لیمو شیرین هست را روی میز میگزارم،رنگ زرد و زیبای لیمو شیرین ها مرا از خود بیخود کرده وبا ظرافت خاصی پوست میگیرم،ومانند قحطی زده های سومالی شروع به خوردن میکنم .

اواخر لیمو شیرین احساس تلخی در دهانم میکنم،برای خلاص شدن از شر این تلخی دست به دامن لیمو شیرین دوم میشوم شیرینی این لیمو شیرین مرا مجذوب خود کرده ،باز دهانم تلخ میشود وبرای رهایی از این تلخی اجبارا به لیمو شیرین سوم ونهایتا چهارم رو می آورم. اما این تلخی هنوز هم ادامه دارد...

برای رفع تلخی تصمیم میگیرم که قند بجوم و باخوردن قند تلخی دهانم را برطرف کنم.


بعضی مواقع ما انسانها گول ظاهر زیبا و شیرینی ناپایدار گناه میخوریم و گناه می کنیم. اما اندکی بعد از گناه ، تلخی گناه را حس میکنیم اما باز همان شیرینی ناپایدار زیر دندانمان گیر کرده و دوباره به گناه روی می آوریم

وآنگاه که در لجنها وکثافات گناه غرق میشویم وتلخی گناه را از درون درک میکنیم ، بهترین راه نجات برای خلاص شدن از شر این همه تلخی به سوی شیرینی ای به نام توبه روی می آوریم ، اینجاست که خدا تورا دوست میدارد.

«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ»        [البقره:222]

خدا وند توبه کننده گان را دوست دارد.

بازی آی! باز آی ! هر آنچه هستی باز آی       گر کافر و گبر و بت پرستی باز آی

 

      این درگه ما درگه نومیدی نیست                     صد بار اگر توبه شکستی باز آی






ـــــــــــــبی ربطــــــــــــــــــــ :(اما خیلی با ربط)

قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ

  • بگو: اى بندگان من که در جنایت به خویش (به واسطه گناه) از حد گذشتید، از رحمت خدا نومید مگردید، بى‏تردید خداوند همه گناهان را (به وسیله توبه هر چند شرک باشد) مى‏آمرزد، زیرا اوست آمرزنده و مهربان


ببخشید اگه اشکالی داشت به بزرگی خودتون ببخشید.
عجله ای نوشتم خیلی دلم میخواد کمی وکاستی هایش را به بنده گوشزد کنید
در مسلخ عشق
۲۸بهمن
وقتی از هوای سرد و نمور اتاق به رختخواب گرم ونرمت پناه می بری ، سرت را آرام و بااحتیاط بر روری بالشتت می چرخانی،از خستگی دیگر طاقت بیدار ماندن را نداری.

بیخیال از همه چیزو همه کس وهمه جا پلکهایت را فرومیبندی وجهانی را در ظلمات رها میکنی!

ساعتی میگذرد،از سردی هوا از خواب نازت می پری و پتوی کنار رفته را به روی خودت میکشی در همین حین صدایی به گوشت میخورد،صدایی که بارها شنیده ای ،اما هیچگاه به او توجه نکرده ای، در آن عالم خماری خنده ای می کنی و باخودت میگویی حیوان است اگرحیوان نبود، این وقت شب میخوابید.

در حال سیرو سلوک در افکارت هستی که باز خوابت می برد.

شاید دوساعتی میگذرد و از بس که سرفه می کنی از خواب برمی خیزی وبرای رفع سرفه های شدیدت دست به دامن شربت سرماخوردگی درون یخچال میشوی جرعه ای از آن شربت تلخ را سر میکشی،با چشمان خواب آلود وبسته عزم رختخواب گرم وادامه خواب میکنی ولی در راه بازگشت  به دیوار اتاق اصابت میکنی  و زیر لب الفاظ رکیکی را به سازنده دیوار نسبت میدهی!!!

چیزی از دراز کشیدنت نمی گذرد که باز صدا را میشنوی، برای چندلحظه به صدا گوش میکنی ودر فکر فرو می روی، با خود میگویی: او چه می خواند؟صدایش بیشتر به صدای ناله و غم نزدیک است یا شادی و سرمستی؟ یا اینکه دارد مردم را برای کاری ندا می دهد ویا شاید دلش برای کسی تنگ شده  و بلند بلند صدایش میکند،خدا می داند.

ساعت را که نگاه میکنی دیگر چیزی به اذان صبح نمانده،با خود کلنجار میروی الان برای نماز بلند شوم یا اینکه نیم ساعت بخوابم وبعد نماز بخوانم.

صدای اذان که از مسجد بلند میشودصدای اوهم با قدرت بیشتری از  قبل شروع میشود،انگار او هم اذان می گوید.اما به زبان خودش!!!

اذان تمام میشود واو باز هم ادامه می دهد ...

قـــوقــولی قــوقــو - قـــوقــولی قــوقــو

(شاید کمی بخندی وفکر کنی تا اینجا سرکار بودی اما نه کاملا حقیقت است)

اینجاست که شرم میکنی به خودت بگوی انسان،اشرف مخلوقات یا خلیفه الله ویا اصلا هر  صفتی که برای خودت انتخاب کردی(آقا،خانم،سرکار،جناب،آقای رئیس ،خانم مهندس و...)

صدای خروس همسایه تورا یاد شعری می اندازد.

کم ز خروسی مباش مشت پری بیش نیست    /     از سر شب تا به  سحر ذکر خدا می کند

بله ما که انسانیم گاهی اوقات کوتاهی میکنیم اما حیوانات، اشیاء و کائنات همه دائم در حال پرستش خدا هستند.



ـــــــــــــبی ربطــــــــــــــــــــ :(اما خیلی با ربط)

امام صادق (ع) فرمودند: هر گاه صداى آواز خروس را شنیدى این دعا را بخوان:

"سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ سَبَقَتْ رَحْمَتُکَ غَضَبَکَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ وَ بِحَمْدِکَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی‏ إِنَّهُ لَا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْت‏"؛

پاک و منزه است خداوند و پروردگار فرشتگان و روح القدس،خداوندا رحمت تو همواره بر خشم تو پیشى گرفته است و معبودى جز تو نیست، تو را تسبیح مى‏کنم و حمد تو مى‏گویم، مرتکب بدى و گناه شده‏ام و بر خویشتن ستم کرده‏ام از گناهم در گذر که هیچ کس جز تو نیست که بتواند گناهان را ببخشاید.

شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 482، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1413ق.

(البته این روایت بعد از کامنت اقا سجاد پرواز بی پروا که یادم آورد ومن هم کاملش گذاشتم.)


در مسلخ عشق
۲۲بهمن
یا انیس من لا انیس له

چند روزی بود حالم حسابی گرفته بود،نمی دونم چرا در ظاهر خوشحال بودم ولی وقتی نماز میخوندم حواسم همه جا بود الا خدا !!! خیلی عصبانی بودم هر کاری میکردم [ به قول دوستان کانکت بشم ] نمی شد

مثلا سعی میکردم قبل از نماز کمتر شوخی کنم وبخندم یا اینکه کمتر به فکر دنیا باشم و از این جو کارا

خلاصه هرکاری میکردیم نمیشد واقعا داشتم نا امید میشدم

تا اینکه یه روز صبح حدودا ساعت5:15بود از خواب بلند شدیم که بریم مسجد

بیرون که اومدم تازه فهمیدم که امروز چقدر هوا سرده

نزدیکای مسجدجمکران که شدیم یه چیزی دیدم خیلی تعجب کردم والبته یه کم ترسیدم ، باور نکردم به خودم گفتم چون هوا تاریکه داری اشتباه میکنی، وبه بچه ها که باهم بودیم چیزی نگفتم

1ساعت بعد

 موقع برگشت دوباره همون صحنه رو دیدم نزدیک که رفتم واقعا برام عجیب بود

اون صحنه ای که من به راحتی از کنارش عبور کرده بودم ، زنی بود مسن که از ساعت 5:30صبح که ما از آنجا رد شده بودیم نشسته بود واز سرما یک پتو به دور خودش پیچیده بود. و رو به رویش  کاسه ای آهنی گذاشته بود که اگر پول های خورده درونش را میشمردی بیشتراز 500 تومان نمیشد

و کنار کاسه، شیششه شیر نوزادی گذاشته بود که خالی از شیر بود وصدای گریه نوزاد...

او در آن سرما گدایی میکرد اما من ...

بــگـــذریـــــــم.ـ.ـ.

انجا بود که فهمیدم  باید گدایی کنم

انجا بود که فهمیدم چرا نمازام دیگه حس و حال خوبی نداره

فهمیدم ، من هنوز درک نکرده بودم که نیاز مندبه وجودی غنی و بی نیاز هستم

اگر درک کرده بودم باید خدا را از خدا گدایی میکردم....





ـــــــــــــبی ربطــــــــــــــــــــ :


اَللَّهُمَّ اجْعَلْنى اَصُولُ بِکَ عِنْدَالضَّرُورَةِ،وَاَسْئَلُکَ عِنْدَالْحاجَةِ،وَاَتَضَرَّعُ اِلَیْکَ عِنْدَالْمَسْکَنَةِ

الهى چنان کن که با نیرو و قدرت تو به شداید حمله کنم، و به وقت نیاز به گدایى از تو برخیزم، و در بیچارگى به پیشگاه تو بنالم

صحیفه سجادیه دعای مکارم الاخلاق



در مسلخ عشق
۰۹بهمن
یاانیس من لا انیس له

شهریور بود،از مسجد جمکران که اومدم بیرون و سوار ماشین شدم خیلی دلم گرفت.

دلم میخواست بازهم سعادت شود تا برگردم جمکران و در محراب مسجد نماز امام زمان بخونم.

هفته پیش که خبر قطعی سفر جمکران ، بهم دادند. باورم نمیشد ، این همه زود بطلبه،(کار خدارو میبینید؟)

دفترچه یادداشتم را برداشتم و هرچیزی که یادم می آمد در سفر لازمم می شود ، می نوشتم

قرص، مسواک، حوله، دفترچه درمان، لباس، شارژر، کتاب و...

امروز در حالی که خودم را اینطور برای این سفر آماده میکردم و وسایلم را در کولی میگذاشتم

یاد روایتی از امام حسن (ع) افتادم.

قال حسن بن على علیه السلام لجناده یا جناده : استعد لسفرک و حصل زادک قبل حلول اجلک

مهیاى سفر آخرت باشید و توشه تهیه کنید قبل از رسیدن مرگتان .

وقتی کلمه قبل حلول اجلک از نظرم عبور کرد، ترسیدم و به فکر مرگ وسفر آخرت افتادم ، نامه اعمالم را خوب وارسی کردم کوله بار سفرم راسنگین دیدم ، سنگینی ای که همه اش، گناهانم بود.

خودم را دیدم که در حال جمع آوری توشه برای سفر دنیویش بود اما از توشه آخرتش غافل...

****

نمی دانم چه دعایی در حق خودم کنم  ، خواهش میکنم شما دعایم کنید!!!

****

دوستان اگردر طول این مدت از بنده بدی دیدید حلال کنید!!


مرگ حق است دیر یا زود باید برویم...



ـــــــــــــبی ربطــــــــــــــــــــ :
وَ یا مَنْ لایَبیعُ نِعَمَهُ بِالْاَثْمانِ، وَ یا مَنْ لایُکَدِّرُ
و اى آن که نعمتهایت را به بها نمى‏فروشى، و اى کسى که عطاهایت را به کدورت

صحیفه سجادیه دعای سیزدهم

نیم نگاشت

از همه کسانی که نظر می گذارند ونظراتشون
به دیلیل عدم دسترسی به اینترنت تایید نمی شود معذرت می خواهم
در مسلخ عشق
۰۵بهمن
گوشیم گم شده بود ،همه اتاقمو بهم ریختم ،توی اتاقم هر جا که فکرش میکردم زیرکتابا توی قفسه روی میز هرجایی که دنبالش می گشتم ، پیدا نمیکردم . مثل اینکه آب شده و رفته بود توی زمین

تو حال خودم بودم وکل فکر وذهنم یک چیز شده بود(گوشیم)

تقریبا ساعت 12ظهر بود که با صدای

(اًشهَدُ اَنَّ عَلیًّ وَلیُ الله) به خودم اومدم

بلند شدم وضو گرفتم و ایستادم به نماز و... (خجالت میکشم بگم توی نمازم هم به فکر گوشیم بودم)

خلاصه نمازمو تموم کردم و نهار خوردم و باز دوباره شروع کردم به گشتن اما پیدا نکردم....

خسته شدم به ساعت که نگاه کردم  2:10 بود خسته از این همه گشتن رفتم توی اتاقم و خوابیدم

2ساعت بعد...

آماده شدم برم بیرون

توی جیبم دست کردم ،با کمال ناباوری گوشی توی جیبم بود.

بعد از نماز مغرب دائما به این فکر میکردم


خدایا منو ببخش که چنین قیاسی میکنم و چنین میگویم

اگراین همه که دنبال گوشی تلفن همراهم میگشتم،دنبال امام زمانم میگشتم ، تا الان امامم را پیدا کرده بودم!!!

تازمانی که من خودم را درست نکنم امامم ظهور نمیکند

امروز فهمیدم که باید در شیعه گی و انتظار خودم تجدید نظر کنم



ـــــــــــــبی ربطــــــــــــــــــــ :


اَللّهُمَ‏ اغْفِرْ لىَ الذُّنُوبَ الَّتى‏ تَحْبِسُ الدُّعآءَ،اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى‏ تُنْزِلُ‏البلا

خدایا بیامرز برایم آن گناهانى را که از (اجابت) دعا جلوگیرى کند خدایا بیامرز برایم آن گناهانى را که بلا نازل کند

"فرازی از دعای کمیل"



در مسلخ عشق
۱۶دی
یاانیس من لا انیس له

بابام میگفت:3سالت که بود رفتیم مسجدمحل،امام جماعت مسجد بهت شکلات دادازهمون روز به بعد دلت میخواست که آخوند بشی!!!

مامانم میگفت:4ساله بودی که برف اومد وقتی برف میومد میگفتی،من میخوام آدم برفی بشم!!!هرچی بهت میگفتیم بچه جان آدم برفی شغل نیست،مگه قبول میکردی!!!

فکر کنم6ساله بودم که توی آسمون هواپیمای سم پاشی دیدم،(من بیچاره فکر میکردم هواپیمای جنگی بوده)برای همین آرزو داشتم خلبان جت جنگی بشم و برم به عراق حمله کنم و یک خونه بزرگ در تهران بخرم وآقاجونم خدابیامورز(پدربزرگم)همراه خودم ببرم اونجاودر آخر شهید بشم

کلاس دوم  که بودم 8سالم میشد،بخاطر بیماریم شدیداًحالم بد شد،قرار شد عمل بشم !!قبل از عمل روی تخت اتاق عمل قبل از بیهوشی دکتره بهم گفت: میخوای چیکاره بشی؟؟؟

بهش گفتم میخوام دکتر بشم و همینطور که تو میخوای منو عمل کنی منم تورو عمل کنم وبعد همه مریضارو خوب کنم

تااول دبیرستان علاقه شدیدی به پزشکی داشتم و میخواستم دکتربشم وهمه مریضارو خوب کنم

پیش دانشگاهی که رفتم باخودم فکر کردم که مهم نیست چه شغلی داشته باشم فقط هرجاهستم

به مردم خدمت کنم.

اما الان که سال دوم دانشگاه هستم به این نتیجه رسیدم که فقط آدم باشم

آدمی راآدمیت لازم است


ـــــــــــــبی ربطــــــــــــــــــــ :

خدایا

مراازخودم رهاکن

چرا که هیچ کس به اندازه خودم ، خودم را اذیت نکرده است

"دل"

"ربّ إنّی ظلمت نفسی فاغفرلی"


در مسلخ عشق
۱۰دی
یاانیس من لا انیس له

چند مدتی هست علاقه شدیدی به داستان های کوتاه ومینی مال پیدا کردم

دیروز یه داستان گفتم از بس که خوشحال بودم تو پوستم نمیگنجیدم

رفتم پیش مامانم !! میگم این داستانو برات میخونم بگو چطوره و مشکلاتش بگو

-باشه زود بخون غذام سوخت،

داستان:

سرش کرد توی ماشین از بس که گریه میکرد،معلوم نبود چی میگفت:

- آقا تو رو خدا بچم توبیمارستان هست،پول ندارم عملش کنم ، کمکم کن!!

-بروخانم برو خداروزیت جای دیگه بده ، این دروغا زیادشنیدم ، برومن پولی ندارم.

همچین توی فکر فرو رفته بود که اصلا حواسش به اطرافش نبود

توی مسیر پرسید:

بابا اگه من یه روز مریض شدم چیکار میکنی؟

- این چه حرفیه خب میبرمت دکترعزیزم

- اگه پول نداشته باشی؟

-معلومه قرض میکنم

- اگه مردم باور نکنندوخیال کننددروغ میگی اونوقت چی؟

http://mihanstar.com/wp-content/uploads/2011/07/chopogh.com381.jpg

______________________________________________________________________________

نقد های مامانم

*وا یعنی به زنه کمک نکردی؟

*راسی تو که هنوز زن نگرفتی این بچه کی بود؟چرا دروغ مینویس؟

*آخرش چرا جواب بچه ندادای؟

منو میگی ساکت داشتم نگاهش میکردم،مونده بودم چی بگم

یهو دیدم بوی پیاز داغ بلندشد

مامانم توی آشپزخونه پای غذای سوخته،تامیخورد منو نقد کرد

البته بقیه نقدها شخصی هست وگرنه مینوشتمش


خیلی خوشحال میشم نقدتون بدونم


در مسلخ عشق
۰۳دی
یا انیس من لا انیس له

چندمدت پیش با یکی از دانشجوها داشتم حرف میزدم،یهودراومدوگفت:

تووقتی باخداتنها میشی چی میگی بهش؟

-چطور باهاش حرف میزنی؟

-خودمونی یا نه با کمال احترام؟

-مثل داستان موسی وشبان،مثل اون چوپانه حرف میزنی؟

یک لحظه هنگ کردم چی بگم

واقعاً نمی دونستم چی بگم،فقط گفتم من با خداساده حرف میزنم بدون شیله پیله....

شب که اومدم خونه تواین فکر بودم که،ماچطور باخدا حرف بزنیم؟

حالا اون سوال من از شما میپرسم،

باخدات چطور حرف میزنی؟


در مسلخ عشق
۲۱آذر
یاانیس من لاانیس له

خیلی وقتامیشه که دستامونو میبریم بالاُاونقد بالا که از سرمون هم رد میشه وبلند میگیم:

«الهم الرزقناشهاده فی سبیلک»

ولی خداییش به این فکر کردیم ما باچه نیتی این هدیه رو از خدا میخوایم؟

من که خیلی وقتا هدفم از این دعا اینه که وقتی انسان شهید میشه تمام گناهانش بخشیده میشود به جز حق الناس

فک کنم مشخص شد من شهادتو برا بخشیده شدن میخوام!!!

چندمدت پیش یه جمله نوشتم زیبا بود( البته ازنظر خودم)

«ماشهادت میخواهیم که بخشیده شویم

اماشهدابخشیده شده بودندُکه شهید شدند»

دوستان به نظرتون این نیت من درسته یا این که نه برعکس غلطه؟

راستی میشه بگی نیت تو از این دعا چیه؟

در مسلخ عشق
۲۱آذر
سلام میکنم به همه دوستان

بعدازعمری کوخ نشینی باز به کاخ نشستیم(خودم گفتمشااااا)

دوستان این مدتی که به این وبلاگ نرسیدم جایی دیگه وتوی وبلاگ دیگه ای داشتم فعالیت میکردم

خلاصه ولی براتون بگم که دست خالی نیومدم کمی دستم پرهست البته با قلم خودم

خیلی خوشحال میشم راهنمایی کنین

یاانیس من لاانیس له

در مسلخ عشق
۲۶خرداد

http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRPyihS7J6jtRJgcGuDsy4XpbUL4OEx8NjBs2sz7KmROQ7V5nu8&t=1

شهادت امام کاظم به همه شیعیان جهان تسلیت عرض منمایم

حدیثی  مبارک از امام موسی کاظم(ع)

دنیا، بهترین وسیله

«إِجْعَلُوا لاَِنْفُسِکُمْ حَظًّا مِنَ الدُّنْیا بِإِعْطائِها ما تَشْتَهى مِنَ الْحَلالِ وَ ما لا یَثْلِمُ الْمُرُوَّةَ وَ ما لا سَرَفَ فیهِ، وَ اسْتَعینُوا بِذلِکَ عَلى أُمُورِ الدّینِ، فَإِنَّهُ رُوِىَ «لَیْسَ مِنّا مَنْ تَرَکَ دُنْیاهُ لِدینِهِ أَوْ تَرَکَ دینَهُ لِدُنْیاهُ».»:

براى خود بهره اى از دنیا برگیرید و آنچه خواهش حلال باشد و رخنه در جوانمردى ایجاد نکند و اسراف نباشد منظور دارید، و به این وسیله براى انجام امور دین یارى جویید. زیرا که روایت شده است: «از ما نیست کسى که دنیایش را براى دینش ترک گوید یا دینش را براى دنیایش رها سازد.»

در مسلخ عشق
۳۱ارديبهشت

 

http://img.tebyan.net/big/1389/08/2262421691221013084419814717310524719880.jpg

 


   

 

        آشتی با او                                                               

هنگا می که غرق در گرداب پریشان دنیا در حال دست وپازدن در این مرداب بودی و نمی دانستی که تحرکت بیشتر به ضررت خواهدبود،تنها یکی فقط یکی  به یادتو بود

هیچ کس تورا یاد نمی کرد ،جز او

اوکس ست که تمام امیدش بازگشت  تو به این سرای زیبا ست که همه اهل آن با صفا یند همه سحرها با عشق،سلام به طلیعه های صبح  میدهند وشبها با نوازش معشوقشان به دیدارش پر میکشند

آری هنوز هم یکی هست که تمام دغدغه اش بازگشت توست

وقتی دلت از همه جا وهمه کس می گرفت اوهم هم درد باتوبود و شاید هم اشک

زمانی که توبرای افزایش چند سکه  ثروت دنیاییت اورا به هراج میگذاشتی یا اینکه  برای چند متر بیشر زمین رو به همه میزدی واورا فراموش میکردی وگاهی از کمبودی پولت اورا میفروختی اوسکوت اختیار میکرد.

  تو همه را صدا میزدی به جز آنکه را باید صدا میزدی

تو از خداهایت طلب میکردی و جواب نمیافتی

تو سجاده ات را پرت میکردی وفحش به این وآن میدهی  ولی  اوهنوز سکوتش را حفظ کرده است.

فرشته ها با لحن طعنه داری میگویند: که این همان «خلیفه الله» روی زمین است این همان اشرف مخلوقات است ، این همانی است که ما از قبل گفته بودیم  که مایه فساد بر زمین است.حال دیدید؟؟؟

او به جای تو خجالت میکشداما  تو بیخیال از درد دلش گناه میکنی

تا اینکه خسته شدی از همه دنیا خسته شدی و گوشه ای با دلی  پر از درد ایستادی  و زار زار گریه کردی وبالحنی دل شکسته گفتی خدااااااااااااا.....

ملائک مشغول عبادت با صدا ی بلند بودند

او بالاخره  سکوتش را شکست،سکوتش راشکست و گفت: «یا ملائکه اسکتو.....»

ساکت شوید بنده ام،بنده عزیزم اشرف مخلوقاتم  خلیفه ام دلش گرفته اکنون او دست دوستی به سمتمان دراز کرده

تو گریه ات بیشتر شد اوتورا در آغوش گرفت چنان تورا نوازش میکرد گویی که سالیان دراز تورا ندیده است.

خدا همه ملائک را خواست  روبه آنها کرد و گفت :«به همه بندگانم بگویید راه باز گشت باز است» و رو به تو کرد و

گفت: ای بی وفا  این است  رسم رفاقت ؟

تواز شرمندگی سرت را پایین می انداختی!!!

بامعشوقت حرفها زدی  چنان غرق در زیبا یی ها شده بودی که مانند بلبلان بهاری برایش اوج وفرود میگرفی وبازیبا ترین کلمات نغمه خوانش  بودی

وقتی به خود آمدی صحنه ای دیدی که اوج زیبایی بود

تودرحال تقدیم کردن بهترین نام خدایت به بهترین ها بودی .

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا النَّبِیُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکَاتُهُ

اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکَاتُهُ 

 

http://img.tebyan.net/big/1386/08/159801309520612023154168992203231164218213.jpg

http://s2.picofile.com/file/7135831284/BF26DCFD6627_61.jpg

 

در مسلخ عشق
۰۳ارديبهشت

این مطلبو که میخوام بنویسم از خودمه پس از شما دوستان خواهش میکنم که اگر اشکالی در آن هست گوشزد فرمایید تا بتوانم رفع کنم ودر پست های آینده دیگر این اشتباهات را تکرار نکنم.اگه هم خوبه تشویقم کنید تا بازم بنویسم!!!

ممنون میشم از نظرات همه شما خوبان


(یا من اسمه و دوا وذکره و شفا)

توی جمعی نشسته بودیم و داشتیم در مورد یکی از دوستان که برایش عارضه ای از زمان دفاع مقدس پیش آمده بود حرف میزدیم

داستان از اینجا برای من زیبا بود که مینویسم........

علی :آقا رضا سردرت واسه چی هست چرا این همه سر درد میگیری؟

آقارضا:والا چی بگم به قول این تلویزیونا یادگاری آوردیم از زمان جنگ

علی:میگم نکنه که  سردردت  واسه میگرن باشه یه سر برو دکتر

آقارضا:دکتر که خیلی رفتم همشون دارو و قرص تجویز میکنن ومیگن که بعد از یک ماه بیا عمل کن

علی:بابا این دکتراکه اصلا چیزی بلد نیستن برو پیش یه فوق تخصص من یکیشون سراغ دارم شمارش میدمت میگن هرکی رفته پیشش خوبش کرده بروپیشش حتما خوبت میکنه واز دست این لعنتی راحت میشی!!!!

بی بی خانم که از همه سنش بیشتر بود خندید و گفت : خدایا کمک از تو،مدد از تو ، بعدش گفت:

خدایا هرچی تو بدی چه خوب چه بد بازم شکرت

مگه خدای این چندتا دکتر که رفته با خدای اون یکی فرقی میکنه؟

همشون خداشون یکی هست !

وشفا هم خدا میده نه اون دکتر بلافاصله گفت:

«دکتر دوا مینویسه تو بخور به نیت شفا ایشالله که خدا خودش خوبت میکنه ،خدادکترهمه مریضا هست طبیبت اصلیت خداست ، نه نه جون دکترا وسیله هسن»

من یکهو یادم به این چندکلمه معروف در دعای کمیل افتاد.«یامن اسمه و دوا وذکره و شفا»

 بی بی خانم بدون وقفه گفت :

«خدایا خودت همه جانبازان وهمه مریضا رو شفابده »

کمی فرو رفتم درمرداب وجودمو باخودم گفتم ببین ایمان به خدا یعنی این.....

خدایا همه جابازان وبیماران را لباس عافیت بپوشان


منتظر نظراتتونم

در مسلخ عشق
۲۲فروردين
بسم الله که دارنده همه صفات خوب است اصلا خوبی بدون خدا صفا نداره 

از۱۹هم تو فکر این بودم که یه مطلب زیبایی برای ۲۱ کم سالروز شهادت شهید بزرگوارمون شهید صیاد شیرازی رو آماده کنم بزارم تووب

نشستم یه چندساعتی تونت گشتمو مطالب زیبایی رو پیدا کردم وگذاشتمش تو مطلب جدید قبل از اینکه ثبتش کنم برق رفت به خودم نگاه کردم بعد گفتم مطلب گذاشتن درمورد شهداهم لیاقت میخواست که آقاجون تو نداشتی برو خودتو درست کن

شهدا رفتن که تو وامثال تو درست بشن و.....

تااینکه امروز اومدم سری به وبم زدم دیدم آقارضا فضلی برام چند نظر گذاشته بود که  یه نظرش که خیلی بهمون حال داد متنش براتون میگذارم :


بیست و یکم فروردین ماه بود. نسیم ملایم بهاری برگهای درختان را نوازش می‌کرد. پدر مطابق همیشه ساعت 6:30 آماده رفتن شد. من و برادر کوچکترم محمد همراه ایشان به مدرسه می رفتیم. پدر کنار ماشین در خیابان ایستاد. ناگهان مردی با لباس کارگران شهرداری جلو آمد، و نامه‌ای به پدرم داد، او هیچگاه راننده و محافظ نداشت. پدر نامه را باز کرد. در همین لحظه آن شخص اسلحه‌اش را بیرون آورد و چهار گلوله به سر پدرم شلیک نمود. با ناباوری به صحنه نگاه کردم نمی‌دانستم چه کار کنم، باورم نمی‌شد. در خیابان هیچ‌کس نبود که مرا درک کند، به سمت منزل همسایگان دویدم و با یکدیگر او را به بیمارستان فرهنگیان رساندیم. اما دیگر دیر شده و او به آسمان پر کشیده بود. با نگاهی به قامت غرق در خون او خاطره سال‌ها جهاد و دلاوری‌اش در ذهنم مرور شد، پدر قهرمانم آرام گرفته بود، صدای بال ملائک در گوش جانم پیچید و عطری بهشتی در فضا طنین افکند.

بسم رب شهدا

سالروز شهادت امیر سپهبد علی صیاد شیرازی را به ساحت مقدس آقا امام زمان (عج) و رهبر کبیر انقلاب و امام خامنه ایی و خوانواده ی بزرگوارش تبریک و تسلیت عرض میکنم.


سرتیپ صیاد شیرازی در 16 فروردین 1378 با حکم فرماندهی کل قوا به درجه سرلشگری نایل آمد اما در صبح روز 21 فروردین 78 توسط اعضای سازمان تروریستی منافقین که با لباس مبدل به منزل ایشان نزدیک شده بودند، ترور شد و به شهادت رسید.
 

ادامه عکس ها تو ادامه مطلب ببینید

 سایت رسمی ستاد یادواره امیرسپهبد شهید علی صیاد شیرازی: http://shahid-sayyad.ir/


خب اون مطلبی که دنبالش بودم  کتاب زیبای در کمین گل سرخ است که خودم مطالعه کردم خیلی زیبا بود

 نمای بزرگ روی جلد

در کمین گل سرخ

نویسنده: محسن مؤمنی شریف .

تعداد صفحات: 375 قیمت: 2400 تومان

شابک: 964-471-872-0 قطع: رقعی

نوبت چاپ: دوم: 1383 شمارگان: 4400

معرفی کتاب:

کتاب حاضر سرگذشت‌نامه شهید سپهبد علی صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش می‌باشد که در 5 بخش ارائه شده است: بخش اول: از دوران کودکی تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران (تولد، کودکی، تحصیل، ورودش به ارتش و حوادث و رویدادهای دانشکده افسری تا دوره چتربازی و رنجری، ازدواج، حوادث دوران پیروزی انقلاب)، بخش دوم: پس از پیروزی انقلاب تا انتصاب وی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش (مطالبی از حوادث کردستان و غائله پاوه و سردشت به همراه شهید چمران و دیگر شهدا و فرماندهان ارتش و سپاه چون: شهید بروجردی، متوسلیان، شیرودی و خاطراتی از بنی‌صدر، فرماندهی سنندج، دوران مجروحیت و ترفیع درجات نظامی، و ...) بخش سوم: دوران فرماندهی نیروی زمینی تا عملیات مرصاد و پایان جنگ (خاطرات و نوشته‌هایی از دوران فرماندهی ایشان در مناطق جنگی غرب و جنوب و عملیاتهای متعدد، بستان، تنگه چزابه و شهید مردانی‌پور، شهید باقری، محسن وزوایی و .....)، بخش چهارم: دو سال پایانی جنگ. بخش پنجم: سرانجام (شامل روزهای آخر قبل از شهادت و نحوه شهادتش به همراه متن پیام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به مناسبت شهادت ایشان و متن یادداشت ایشان پس از رحلت امام (ره). تصاویری نیز درباره متن کتاب به همراه زیرنویس آمده است.

براتون لینک دانلودش گذاشتم مخصوصا برا شما حسن آقا

لینک دانلود کتاب در کمین گل سرخ


در مسلخ عشق
۲۵اسفند


خصوصیات شهید چمران..........


به سه خصلت ممتازم :1)عشق که از سخنم و نگاهم ، دستم و حرکاتم، حیات و مماتم عشق می بارد. در آتش عشق می سوزم و هدف حیات را جز عشق نمی شناسم. در زندگی جز عشق نمی خواهم و به جز عشق زنده نیستم. 2 ) فقر که از قید همه چیز آزادم و بی نیازم و اگر آسمان و زمین را به من ارزانی کنند تأثیری نمی کند.3)  تنهایی که مرا به عرفان اتصال می دهد و مرا با محرومیت آشنا می کند. کسی که محتاج عشق است در دنیای تنهایی با محرومیت می سوزد و جز خدا کسی نمی تواند انیس شبهای تار او باشد و جز ستارگان اشک های او را پاک نخواهد کرد و جز کوه های بلند راز و نیاز او را نخواهند شنید و جز مرغ سحری ناله صبحگاه او را حس نخواهد کرد. به دنبال انسانی می گردد تا او را بپرستد یا به او عشق بورزد ولی هرچه بیشتر می گردد کمتر می یابد...


مغموم..........


شهید چمران

خدایا عذر می خواهم از اینکه در مقابل تو می ایستم و از خود سخن می گویم و خود را چیزی به حساب می آورم که تو را شکر کند و در مقابل تو بایستد و خود را طرف مقابل به حساب آورد!

خدایا آنچه می گویم از قلبم می جوشد و از روحم لبریز می شود.*

خدایا دل شکسته ام، زجر کشیده ام، ظلم زده ام، از همه چیز ناامید و از بازی سرنوشت مأیوسم، در مقابل آینده ای تیره و مبهم و تاریک فرو رفته ام، تنها ترا می شناسم ، تنها به سوی تو می آیم، تنها با تو راز و نیاز می کنم.


مناجات..........


" خدایا به آسمان بلندت سوگند،به عشق سوگند،به شهادت سوگند،به علی سوگند،به حسین سوگند،به روح سوگند،به بی نهایت سوگند،به نور سوگند،به دریای وسیع سوگند،به امواج روح افزا سوگند،به کوههای سر بهفلک کشیده سوگند،به شیپور جنگ سوگند،به سوز دل عاشقان سوگند،به فداییان از جان گذشته سوگند،به درد دل زجرکشیده گان سوگند،به اشک یتیمان سوگند،به آه جانسوز بیوه زنان سوگند،به تنهایی مردان بلند سوگند که من عاشق زیبائیم. چه زیباست همدردعلی شدن،زجر کشیدن،از طرف پست ترین جنایتکاران تهمت شنیدن،از طرف کینه توزان بی انصاف نفرین شنیدن،چه زیباست در کنار نخلستان های بلند در نیمه های شب،سینه داغدار را گشودن و خروشیدن و با ستارگان زیبای آسمان سخن گفتن،چه زیباست که دراین موهبت بزرگ الهی که نامش غم و درد است، شیعه تمام عیارعلی شدن."


ارزش علم ومعرفت..........


شهید چمران

 

ای خدا ، من باید از نظر علم از همه برتر باشم

، تا مبادا که دشمنان مرا از این راه طعنه زنند. باید به آن سنگدلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر می‌فروشند، ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد. باید همه آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو در آورم، آنگاه خود خاضع ترین و افتاده ترین مرد روی زمین باشم. ای خدای بزرگ آنها که از تو می‌خواهم ، چیزهایی است که فقط می‌خواهم در راه تو به کار اندازم و تو خوب میدانی که استعداد آنرا داشته‌ام. از تو می‌خواهم مرا توفیق دهی که کارهایم ثمر بخش شود و در مقابل خسان سر افکنده نشوم.


عشق به امام موصی صدر وخدا..........


 

شهید چمران در سنگر در جنوب لبنانآری به امام موسی صدر وصیت می کنم ...

تو را دوست می دارم و این دوستی بابت احتیاج و یا تجارت نیست. در این دنیا به کسی احتیاج ندارم. حتی گاهگاهی از خدای بزرگ نیز احساس بی نیازی می کنم … از او چیزی نمی طلبم و احساس احتیاج نمی کنم. چیزی نمی خواهم، گله ای نمی کنم و آرزوئی ندارم. عشق من به خاطر آن است که تو شایسته عشق و محبتی، و من عشق به تو را قسمتی از عشق به خدا میدانم. همچنانکه خدای را می پرستم و عشق می ورزم، به تو نیز که نماینده او در زمینی عشق می ورزم. و این عشق ورزیدن همچون نفس کشیدن برای من طبیعی است …


 شهادت..........


برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی که مدتهاست با آن آشنا شده ام. ولی برای اولین بار وصیت میکنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می رسم. خوشحالم که از عالم و ما فیها بریده ام. همه چیز را ترک گفته ام. علایق را زیر پا گذاشته ام. قید و بندها را پاره کرده ام.دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفته ام و با آغوش باز به استقبال شهادت میروم.

در مسلخ عشق
۱۵اسفند

غزل «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم» امام خمینی (ره) از جمله اشعاری است که بعد از رحلت ایشان منتشر شد و مقام معظم رهبری در پاسخ به این غزل زیبا، شعری با مطلع «تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی» همسو با این غزل سرودند که در ادامه هر دو غزل آمده است.

غزل امام خمینی(ره)


 

 


من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شدم

فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم
همچو منصور خریدار سر دار شدم

غم دلدار فکنده است به جانم، شررى
که به جان آمدم و شهره بازار شدم

درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم

جامه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم
خرقه پیر خراباتى و هشیار شدم

واعظ شهر که از پند خود آزارم داد
از دم رند مى آلوده مددکار شدم

بگذارید که از بتکده یادى بکنم
من که با دست بت میکده بیدار شدم


غزل مقام معظم رهبری


 

 


 

تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی
تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی

تو که فارغ شده بودی ز همه کان و مکان
دار منصور بریدی همه تن دار شدی

عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر
ای که در قول و عمل شهره بازار شدی

مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی
وه که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی

خرقه پیر خراباتی ما سیره توست
امت از گفته در بار تو هشیار شدی


واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی
دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی

یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم
ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی

!!!=-=-=-=-=-=!!!

 

در مسلخ عشق
۱۰اسفند
شهـادت ،بـال نمـی خـواهـد !

                                    حـال مـی خـواهـد،حال...        

                        "بـال را پـس از شهـادت میدهنـد،نـه پیـش از آن..."



خدایا مرا همتی کن عطا

که با چشم همت بجویم تو را

 

 

اخرین عملیات ....عملیات خیبر
رمز عملیات
:

یا رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله)
وسعت منطقه عملیات:

 1180 کیلومتر مربع
هدف عملیات:

تصرف و تأمین جزایر مجنون و بخشی از هورالهویزه
نیروهای عمل ‌کننده:

 سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ارتش جمهوری اسلامی ایران

 

«شهیدحاج محمدابراهیم همت»

 

فرمانده تیپ محمدرسول الله (ص)

جزیره مجنون

اسفند 1362

عملیات خیبر

 

 

 

و در نبودنش....

 

کلاس درس شلوغ بود و همه در حال صحبت کردن بودن هر کی با دوستای خودش گرم گرفته بود و خلاصه کلاس رو هوا بود

یهو معلم اومد تو کلاس و سر و صدا ها م یواش یواش خوابید بعدشم طبق روال همیشگیش شروع کرد به خوندن لیست حضور و غیاب


بزرگراه همت....... حاضر

مجتمع فرهنگی همت....... حاضر

غیرت همت........ غائب

ورزشگاه همت........ حاضر

مردونگی همت.......... غائب

مرام همت............. غائب

سمینار همت............... حاضر

آقایی همت............ غائب

صداقت همت.............. غائب

همایش همت.............. حاضر

صفای همت.............. غائب

.......همت..............غائب

.......همت.............. غائب

.......همت.............. غائب

.......همت.............. حاضر



غائبین از حاضرین بیشتر بودن....


کلاس تعطیل.....


!!!

 

*****************************



در مسلخ عشق
۰۹اسفند

!!!سلام دوستان چند تا سوال از شما دارم ممنون میشوم جواب این سوالاتم را بدهید!!!

 

عشق چیست ؟ عاشق کیست؟ معشوقه لایق عشق هست؟ عشق چه رنگی است؟ عشق وجود دارد؟ ماتاچه حد میتوانیم عشق راحس کنیم؟ عشق واقعی کدام است؟

لطف کنید نظر شخصی خودتون رابنویسید
ممنون

 

شهادت  دکتر  مرتضی  چمران


نظر شخصی من عشقی وجود در دنیا ندارد مگر عشق به خدا که لایق همه کاری هست !!!!


در مسلخ عشق
۰۹اسفند


آیااینجا کسی هست که فردی را معرفی کند که از زهدکه پای نیرویش راببوسد؟؟؟؟


«اینجا حاج حسین خرازی را از روی بزرگراه شهیدخرازی میشناسند

افسوس هنوز نمیدانند که راهشان بزرگ بود.»

 

 

»»»»بوسه بر پای رزمندگان««««
حاج حسین رزمنده‌ها را عاشقانه دوست داشت و گاه این عشق را جوری نشان می‌داد که انسان حیران می‌شد. یک شب تانک‌ها را آماده کرده بودیم و منتظر دستور حرکت بودیم. من نشسته بودم کنار برجک و حواسم به پیرامونمان بود و تحرکاتی که گاه بچه‌ها داشتند. یک وقت دیدم یک نفر بین تانک‌ها راه می‌رود و با سرنشین‌ها گفت و گوهای کوتاه می‌کند. کنجکاو شدم ببینم کیست.
مرد توی تاریکی چرخید و چرخید تا سرانجام رسید کنار تانکی که من نشسته بودم رویش. همین که خواستم از جایم تکان بخورم، دو دستی به پوتینم چسبید و پایم را بوسید. گفت: به خدا سپردمتون!
تا صداش را شنیدم، نفسم برید. گفتم: حاج حسین؟
گفت: هیس؛ صدات درنیاد!
و رفت سراغ تانک بعدی.

فرمانده شهید حاج حسین خرازی، فرمانده خوش اخلاق، پرتلاش و پر جنب جوش بود؛ آنقدر که با یک دست زمین را به آسمان می‌دوخت. مقام معظم رهبری هم او را پرچمدار جهاد و شهادت خطاب کرده بود. جا دارد در آستانه شهادت این فرمانده بزرگ، لحظاتی در زندگی و خاطرات او بیندیشیم.

 

فرمانده شهید حاج حسین خرازی، فرمانده خوش اخلاق، پرتلاش و پر جنب جوش بود؛ آنقدر که با یک دست زمین را به آسمان می‌دوخت. مقام معظم رهبری هم او را پرچمدار جهاد و شهادت خطاب کرده بود. جا دارد در آستانه شهادت این فرمانده بزرگ، لحظاتی در زندگی و خاطرات او بیندیشیم.

زندگی‌نامه

شهید «حسین خرازی»، در سال 1336ه.ش در خانواده‌ای مذهبی و متدین در شهر اصفهان متولد شد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را در همان شهر، در فضایی مذهبی، پشت سر گذاشت و پس از اخذ دیپلم، در آستانه سال 1355به سربازی رفت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با عضویت در کمیته دفاع شهری اصفهان و درگیری با ضد انقلاب منطقه، نقش فعال و تعیین کننده‌ای ایفا نمود.

در اواسط بهمن ماه سال 1358، به مناطق درگیری با ضد انقلاب در کردستان رفت و به همراه گردان ضربت، به مبارزه با توطئه‌های نیرو‌های چپ و ضد انقلاب پرداخت. مقصد بعدی حسین، خوزستان بود. هنوز روزهای آغازین جنگ بود که حسین به همراه 50 تن از یارانش عازم این خطه شد و در نیمه دوم بهمن ماه سال 59، فرمانده جبهه دارخوین را به عهده گرفت.

در سال نخست جنگ، جبهه دارخوین، به کلاس درس مجاهدت و خودسازی تبدیل شد و عملیات «فرمانده کل قوا» در این جبهه با موفقیت به انجام رسید. در همین منطقه، هسته اصلی «تیپ 14 امام حسین(ع)» شکل گرفت که بعدها ثمرات مهمی برای کشور به ارمغان آورد.

عملیات «خیبر»، نبردی بود در منطقه «طلائیه» که «حاج حسین» دست راست خود را در جریان آن تقدیم آرمان‌هایش کرد و سرانجامِ حیات سراسر عاشقانه او در عملیات تکمیلی کربلای پنج، به تاریخ هفتم اسفند ماه 1365، رقم خورد.

خاطرات:

جرم، برپایی جلسه قرآن

حسین سرباز شده بود و برده بودنش قوچان. چند وقتی بود ازش بی‌خبر بودیم. یک روز بلند شدم رفتم سری بهش بزنم و احوالی بگیرم. وقتی رسیدم به پادگان، از دژبان جلوی در پرسیدم: حسین خرازی را کجا می‌شه پیدا کرد؟
گفت: حسین الان تو مسجده!

راه را ازش پرسیدم و رفتم طرف مسجد. وارد مسجد که شدم، دیدم چند سرباز را جمع کرده دور خودش و با هم قرآن می‌خوانند. حال و احوال کردیم و من نشستم کناری تا جلسه تمام شود. هنوز مدت زیادی نگذشته بود که یک‌دفعه سرهنگی با غیظ آمد داخل مسجد و سر بچه‌ها فریاد زد که: شماها این ساعت روز این‌جا چه کار می‌کنید؟ کارتان به جایی رسیده که تو پادگان جلسه راه‌ انداختین؟

حسین خیلی آرام و متین بلند شد و رفت جلو. گفت: جلسه نیست جناب سرهنگ؛ داریم قرآن می‌خوانیم!
حرفش را آن‌قدر راحت زد که من لذت بردم. سرهنگ اما گوشش به حرف او نبود. یک گام به طرفش برداشت و سیلی محکمی را نواخت توی گوشش. گفت: فردا خودتو معرفی می‌کنی به ستاد!
همین مسأله باعث شد که فرستادندش به ظفار در عمان؛ جوری که ما گاه تا شش ماه ازش بی‌خبر می‌ماندیم.

در مسلخ عشق
۰۴اسفند

بسم الله الرحمن الرحیم


اللهم انی اسئلک ان تملاء قلبی حبا لک و خشیه منک و تصدیقا بکتابک و ایمانا بک و خوفا منک و شوقا الیک یا ذالجلال والاکرام حبب الی لقائک واحبب لقائی واجعل لی فی لقائک الراحه والفرج والکرامه. (دعای ابوحمزه)


 قبلا چند کلمه ای به عنوان وصیت نوشته بودم و فکر می کنم تکمیلی،چند کلمه دیگر باید بنویسم.

«خدایا،غلط کردم،استغفرالله،خدایا امان،امان ازتاریکی وتنگی وفشارقبروسئوال »


نکیرومنکردرروزمحشروقیامت.به فریادم برس،خدایا دلشکسته و مضطرم، صاحب پیروزی و موفقیت،ترا می دانم و بس،و برتو توکل دارم.خدایاتا زمان عملیات،فاصله ی زیادی نیست،خدایا به قول امام خمینی(تو فرمانده کل قوا هستی) خودت رزمندگانت را پیروزگردان،شرصدام کافررا ازسرمسلمین بکن خدایا،از مال دنیا،چیزی جز بدهکاری و گناه ندارم،خدایا،تو خود توبه ی مرا قبول کن و ازفیض عظمای شهادت،نصیب و بهره مندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم.

 یا واسع المغفره یا من سبقت رحمه عن غضبه

 از همسر خوب و ایثارگرم، کمال تشکر و سپاسگذاری را دارم انشاءالله که مرا می بخشی. الحمدالله خداوند لطف و کرم نموده،به سلامتی او را مهدی و یا زهرا اسم بگذار و ازخوراک وطعام حلال و طیب به او بخوران، و او را سرباز و طلبه امام زمان(عج)باربیاور و تربیت کن که این خود هدیه ایست به پیشگاه خداوند باری تعالی و وسیله کاهشی باشد ازعذاب قبر و آخرت و قیامت ما ، می دانم در امر بیت المال امانت دار خوبی نبودم و ممکن است زیاده روی کرده باشم،خلاصه برایم رد مظالم کنید و آمرزش بخواهید. والسلام  حسین خرازی(1/10/1365)  

در مسلخ عشق
۲۰بهمن
***فیلتر شکن جدید***
آی بدو بدو تا فیلترش نکردند دشمنای فلان فلان شده!!!
***فیلتر شکن جدید***
با این فیلتر شکن می تونید هر جای آسمون و زمین که خواستید سرک بکشید!!!
***فیلتر شکن جدید***
این فیلتر شکن به صورت رایگان عرضه می شه و هیچ وجی دریافت نخواهد شد!!!
***فیلتر شکن جدید***
برای دریافت این فیلتر شکن باید تقاضا داده شود!!!
***فیلتر شکن جدید***
این فیلتر شکن قابلیت عبور از انواع موانع و فیلتر ها رو داره!!!
***فیلتر شکن جدید***
از قابیلت این فیلتر شکن این است که می توانید هر لحظه با خودتون حملش کنید!!!
***فیلتر شکن جدید***
راستی یادم رفت اسمشو بگم :proxyshohada30
که اسم فارسیش همون فیلتر شکن شهداست!!!
مشـــــــــــــــــــــــــــخصات :
* می شه باهاش همه فیلتر ها و پرده های ظلمانی که با گناه پدید اومده را از بین برد!!!
*فرقش با فیلترشکن هایی که بعضی ها دنبالشن اینه که اونا  فیلتر و پرده های حیا و عصمت رو میدرند و این ...
*راستی مشتری این فیلترشکن بیشتره یا اون ؟!!
*من که میگم این!!! چرا؟ چون فکر میکنم خوب توی وب سایت ها و وبلاگ ها تبلیغ نشده!!! والا کدوم اشرف مخلوقات عاشق سیر و سلوک توی آسمون ها نیست و دلش می خواد افسار قوای شهوانیش دست شیطان رجیم باشه؟!!!
جهت دانلود به مزار شـــــــــــــــــــــهدا مراجعه بفرمایید...

تصاویر شهید همت , عکس همت , شهید همت و رزمندگان

در مسلخ عشق
۲۰بهمن

(ولادت حضرت محمد آن پیغمبر خاتم آن گل سر سبد عالم و  ولادت آن ماه تابان امام عزیزمان امام جعفر صادق بر همگان مبارک باد!)

عکس پوستر تبریک ولادت تولد میلاد حضرت محمد

تاریخ ولادت حضرت محمد (ص) : هفدهم ربیع الاول، 53 سال قبل از هجرت
تاریخ ولادت اما جعفر صادق (ع) : هفدهم ربیع الاول سال 83 هجری قمری

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در شهر مکه، واقع در منطقه حجاز، در شبه جزیره عربستان متولد شدند. زمان ولادت ایشان مقارن با دوران جاهلیت بود.

در روزی که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به دنیا آمدند، گفته‌اند که:

1-      تمام بتها به رو، بر زمین افتادند.

2-      ایوان کسری در آن شب به لرزه درآمد و چهارده کنگره آن ریخت.

3-      دریاچه ساوه که سالها آن را می‌پرستیدند خشک شد.

4-      در بیابان سماوه که سالها کسی در آن آب ندیده بود، آب جاری شد.

5-      آتشکده فارس که هزار سال خاموش نشده بود، خاموش شد.

6-      تختهای پادشاهان جهان سرنگون شد.

7-      در همان شب، نوری از سرزمین حجاز تابید و تا مشرق ادامه پیدا کرد و ...

آمنه (سلام الله علیها) در زمان بارداری می‌گفت که هرگز احساس نکرده که باردار شده و هیچگاه باری سنگین همچون زنان دیگر را در خود نیافته است. گفته‌اند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در هنگام متولد شدن پاکیزه و تمیز بود و خون و چیزهای دیگر به همراه او از شکم مادر خارج نشد. همینطور می‌گویند زمانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) متولد شد سر به سوی آسمان بلند کرد و سپس برای خداوند تبارک و تعالی سجده نمود.

آمنه (سلام الله علیها) می‌گوید در هنگام ولادت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، کسی به او گفته بود که او سرور آدمیان را به دنیا آورده است، پس او را "محمّد" بنامد. وقتی عبدالمطلب از این جریان اطلاع یافت، گوسفندی را کشت و گروهی از بزرگان قریش را دعوت کرد و در آن جشن نام پیامبر را محمد یعنی ستوده شده قرار داد

 

نام: جعفر (به معنى نهر جارى پرفایده)
کنیه: ابو عبداللّه  لقب: صادق
 پدر: حضرت محمد بن على (ع)
مادر: معروف به ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر

تاریخ ولادت: یکشنبه 17 ربیع الاول ، سال 83 هجرى

مکان ولادت: مدینه     مدت عمر مبارک : 65 سال
علت شهادت:
مسمومیت   قاتل ملعون: منصور دوانیقى (خلیفه عباسى)

زمان شهادت: یکشنبه 25 شوال ، سال 148 هجرى

مدفن مطهر:  قـبـر شریفش در قبرستان بقیع (واقع در مدینه منوره) در کنار قبر پدر و جدّ و عمویش امام حسن مجتبى (علیه السلام) مى باشد.
 

 

 فضایل امام جعفر صادق (ع)

مناقب آن حضرت بسیار است که به اختصار از آنها یاد می ‏کنیم. فضایل امام صادق بیش از آن است که بتوان ذکر کرد. جمله ای از مالک بن انس امام مشهور اهل سنت است که: «بهتر از جعفر بن محمد، هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و در هیچ قلبی خطور نکرده است.» از ابوحنیفه نیز این جمله مشهور است که گفت: «ما رأیت افقه من جعفر بن محمد» یعنی: «از جعفر بن محمد، فقیه تر ندیدم.» و اگر از زبان خود آن حضرت بشنویم ضریس می گوید: امام صادق در این آیة شریفة: کل شیء هالک الا وجهه، یعنی: «هر چیز فانی است جز وجه خدای متعال،» فرمود: «نحن الوجه الذی یوتی الله منهم» یعنی «ماییم آیینه ای که خداوند از آن آیینه شناخته می شود.» بنابراین امام صادق (ع) فرموده است او آیینه ذات حق تعالی است.

شیخ مفید در ارشاد مى‏نویسد: علومى که از آن حضرت نقل کرده‏ اند به اندازه ‏اى است که ره توشه کاروانیان شد و نامش در همه جا انتشار یافت. دانشمندان در بین ائمه (ع) بیشترین نقل ها را از امام صادق روایت کرده ‏اند. هیچ یک از اهل آثار و راویان اخبار بدان اندازه که از آن حضرت بهره برده ‏اند از دیگران سود نبرده ‏اند. محدثان نام راویان موثق آن حضرت را جمع کرده ‏اند که شماره آنها، با صرف نظر از اختلاف در عقیده و گفتار، به چهار هزار نفر مى‏رسد.

بیشترین حجم روایات، احادیثی است که از امام صادق (ع) نقل شده است، اهمیت معارف منقول از جعفر بن محمد (ص) به میزانی است که شیعه به ایشان منسوب شده است: ”شیعه جعفری“. کمتر مسئله دینی (اْعم از اعتقادی، اخلاقی و فقهی) بدون رجوع به قول امام صادق (ع) قابل حل است. کثرت روایات منقول از امام صادق (ع) به دو دلیل است:

یکی اینکه از دیگر ائمه عمر بیشتری نصیب ایشان شد و ایشان با شصت و پنج سال عمر شیخ الائمه محسوب می شود (148 – 83 هجری)، و دیگری که به مراتب مهمتر از اولی است، شرائط زمانی خاص حیات امام صادق (ع) است. دوران امامت امام ششم مصادف با دوران ضعف مفرط امویان، انتقال قدرت از امویان به عباسیان و آغاز خلافت عباسیان است. امام با حسن استفاده از این فترت و ضعف قدرت سیاسی به بسط و اشاعه معارف دینی همت می گمارد. گسترش زائدالوصف سرزمین اسلامی و مواجهه اسلام و تشیع با افکار، ادیان، مذاهب و عقاید گوناگون اقتضای جهادی فرهنگی داشت و امام صادق (ع) به بهترین وجهی به تبیین، تقویت و تعمیق “هویت مذهبی تشیع” پرداخت. از عصر جعفری است که شیعه در عرصه های گوناگون کلام، اخلاق، فقه، تفسیر و… صاحب هویت مستقل می شود. عظمت علمی امام صادق (ع) در حدی است که ائمه مذاهب دیگر اسلامی از قبیل ابوحنیفه و مالک خود را نیازمند به استفاده از جلسه درس او می یابند. مناظرات عالمانه او با ارباب دیگر ادیان و عقاید نشانی از سعه صدر و وسعت دانش امام است. اهمیت این جهاد فرهنگی امام صادق (ع) کمتر از قیام خونین سید الشهداء (ع) نیست.

 

آثار امام صادق (ع):

غالب آثار امام (ع) به عادت معهود عصر، کتابت مستقیم خود ایشان نیست و غالبا املای امام (ع) یا بازنوشت بعدی مجالس ایشان است. بعضی از آثار نیز منصوب است و قطعی الصدور نیست.

      1- از آثار مکتوب امام صادق (ع) رساله به عبدالله نجاشی (غیر از نجاشی رجالی) است. نجاشی صاحب رجال معتقد است  که تنها تصنیفی که امام به دست خود نوشته اند همین اثر است.

        2- رساله ای که شیخ صدوق در خصال و به واسطه اعمش از حضرت روایت کرده است شامل مباحث فقه و کلام.

       3- کتاب معروف به توحید مفضل، در مباحث خداشناسی و رد دهریه که املاء امام (ع) و کتاب مفضل بن عمر جعفی است.

      4- کتاب الاهلیلجه که آن نیز روایت مفضل بن عمر است و همانند توحید مفضل در خداشناسی و اثبات صانع است و تماما در بحارالانوار مندرج است.

      5- مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه که منسوب به امام صادق (ع) و بعضی از محققان شیعه از جمله مجلسی،‌ صاحب وسایل (حرعاملی) و صاحب ریاض العلما، صدور آن را از ناحیه حضرت رد کرده اند.

       6- رساله ای از امام (ع) خطاب به اصحاب که کلینی در اول روضه کافی به سندش از اسماعیل بن جابر ابی عبدالله نقل کرده است.

      7-  رساله ای در باب غنائم و وجوب خمس که در تحف العقول مندرج است.

      8-  بعضی رسائل که جابربن حیان کوفی از امام (ع) نقل کرده است.

      9- کلمات القصار که بعدها به آن نثرالدرد نام داده اند که تماما در تحف العقول آمده است.

     10-  چندین فقره از وصایای حضرت خطاب به فرزندش امام موسی کاظم (ع) سفیان شوری،‌ عبدالله بن جندب، ابی جعفر نعمان احول، عنوان بصری،‌  که در حلیه الاولیاء و تحف العقول ثبت گردیده است.

# همچنین ادعیه امام صادق (علیه السلام) (الصحیفة الصادقیة و الصادصیة الجامعة): مجموعه ادعیه معتبره ای است که از دو امام بزرگوار پنجم و ششم (علیهماالسلام) در کتب روایی شیعه وارد شده و دانشگاه امام صادق (ع) آن را به مناسبت بیستمین سالگرد تأسیس دانشگاه همزمان با میلاد مسعود نبی اکرم اسلام (ص) و امام جعفر صادق (ع) منتشر کرده است.

در مسلخ عشق
۱۵بهمن

اقامه نماز جمعه تهران به امامت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای

همزمان با ایام الله دهه فجر و در آستانه سی و سومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، حضرت آیت الله خامنه ای، رهبر انقلاب اسلامی در نماز جمعه پر شکوه تهران، با ارائه تحلیل جامعی از دستاوردهای انقلاب اسلامی، مطالب مهمی در خصوص مسایل داخلی، تهدیدات دشمنان، اوضاع منطقه و جهان و همچنین انتخابات نهمین دوره مجلس بیان کردند.
حضرت آیت الله خامنه ای در مقدمه خطبه اول با گرامیداشت دهه مبارک فجر و سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، شکر برای این نعمت بزرگ الهی را لازم دانستند و افزودند: در این ایام باید از ملت ایران نیز تشکر کرد که در 33 سال گذشته، از خود وفاداری، ایثار، شجاعت، جوانمردی، بصیرت و حضور دائمی در صحنه نشان دادند.
ایشان همچنین با اشاره به حال و هوای متفاوت دهه فجر امسال بدلیل انقلاب های پیروز منطقه بویژه در تونس، مصر و لیبی، خاطر نشان کردند: این تحولات، برای ملت ما مژده بزرگ و حادثه شیرین و مبارکی است و ملت ایران با پیروزی این انقلابها، بطور نسبی از غربت در آمد.
رهبر انقلاب اسلامی در ادامه به خطوط اساسی و دستاوردهای انقلاب اسلامی اشاره کردند و افزودند: انقلاب، رژیم ضد اسلام و دیکتاتور و مستبد را از بین برد و رژیمی اسلامی و مردم سالار بر سرکار آورد.
 حضرت آیت الله خامنه ای، از بین رفتن وابستگی و جایگزینی استقلال همه جانبه، از بین رفتن اختناق نفس گیر و حاکمیت فضای آزادی، رهایی از تحقیرشدگی تاریخی و بدست آوردن عزت ملی، از بین رفتن ضعف نفس و خودکم بینی و حاکم شدن روحیه اعتماد به نفس ملی را از دستاوردهای مهم انقلاب اسلامی برشمردند و تاکید کردند: یکی دیگر از دستاوردهای انقلاب، تبدیل شدن ملت ایران، از ملتی منزوی و بی نقش در مسایل سیاسی و کشور، به ملتی آگاه و دارای تحلیل سیاسی و تاثیر گذار در مسایل کشور است.

 

 

بقیه مطلب وعکسا در ادامه مطلب حتما مشاهده کنید

در مسلخ عشق
۱۳بهمن

دوستان من این پستو   قرار دادم در نظر دارم هر هفته

قسمتی از وصیت نامه وعکس

شهدای عزیز شهرستان فسا که بیش از ۱۰۰۰شهید داره بگذارم

تا یادمون نره که مدیونشونیم

اگه دوست داشتید دل نوشته ها تونو برام بنویسید!!


(سلاح بر زمین افتاده یاران حسین را بردارید

درخت اسلام در این برهه از زمان نیاز به خون دارد....)

گزیده ای از

{وصیت نامه شهید سید عبدالعلی دهقانی}


عموی عزیزم:ببخش نتونستم راهتو ادامه بدم کمکم کن!!میخوام منم یه عکس مثل عکس تو داشته باشم


!!!ادامه عکساروتو ادامه مطلب ببینید!!!

در مسلخ عشق
۱۲بهمن
ببخشید این همه مطلب در مورد حجاب میارم آخه احساس خطر میکنم

این عکسا هم به ایمیلم اومده بود وگفته بود ببین نظر دوستان در باره این عکسا چیه

عکس شماره۱


عکس شماره۲


عکس شماره ۳

 

در مسلخ عشق
۱۲بهمن
یه نظر خواهی آیا اصلا کسی بااین عکسه موافقه؟کدوم عکسه درسته؟آیا عکس پایینی مانع از پیشرفت خانم ها در جامعه نمیشود؟؟؟؟؟؟

کجا میری بابا نظرت برام مهمه منتظر نظرت هستم!!!!

در مسلخ عشق
۱۲بهمن
حجاب چیست؟آیاما حجاب داریم یانه؟آیاحجاب محدودیت است؟؟؟؟؟؟

 عکس حجاب مجموعه تصاویر درباره حجاب کاریکاتور حجاب تصاویر زیبا - عکس چادر پوشیه نقاب حجاب دختر با حجاب دختر چادری

پاسخ را ببینید!!!!!!!!!!!

 عکس حجاب مجموعه تصاویر درباره حجاب کاریکاتور حجاب تصاویر زیبا - عکس چادر پوشیه نقاب حجاب دختر با حجاب دختر چادری



در قرآن مجید بیش از ده آیه در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرم وجود دارد.
یکی از این آیات، آیه 59 سوره احزاب است:« یا ایهاالنبی قل لازواجک و بناتک و نساءالمومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین و کان الله غفورا رحیما» (ای پیامبر، به زنان و دخترانت و نیز به زنان مومنین بگو خود را بپوشانند تا شناخته نشوند و مورد اذیت قرار نگیرند. و خداوند بخشنده مهربان است.)
جلاب به معنای یک پوشش سراسری است؛ یعنی زن باید همه اندامش پوشیده باشد تا همچون گلی لطیف از دسترس هوسرانان مصون و محفوظ باشد.
در سوره نور آیه 31 نیز مفصلا در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرمان سخن به میان آمده است.

مفهوم و ابعاد حجاب در قرآن

حجاب در لغت به معنای مانع، پرده و پوشش آمده است. استعمال این کلمه، بیش‎تر به معنی پرده است. این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش می‎دهد که پرده، وسیله‎ی پوشش است، ولی هر پوششی حجاب نیست؛ بلکه آن پوششی حجاب نامیده می‎شود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت ‎گیرد.
حجاب، به معنای پوشش اسلامی بانوان، دارای دو بُعد ایجابی و سلبی است. بُعد ایجابی آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبی آن، حرام بودن خودنمایی به نامحرم است؛ و این دو بُعد باید در کنار یکدیگر باشد تا حجاب اسلامی محقق شود؛ گاهی ممکن است بُعد اول باشد، ولی بُعد دوم نباشد، در این صورت نمی‎توان گفت که حجاب اسلامی محقق شده است.
اگر به معنای عام، هر نوع پوشش و مانع از وصول به گناه را حجاب بنامیم، حجاب می‎تواند اقسام و انواع متفاوتی داشته باشد. یک نوع آن حجاب ذهنی، فکری و روحی است؛ مثلاً اعتقاد به معارف اسلامی، مانند توحید و نبوت، از مصادیق حجاب ذهنی، فکری و روحی صحیح است که می‎تواند از لغزش‎ها و گناه‎های روحی و فکری، مثل کفر و شرک جلوگیری نماید.
علاوه بر این، در قرآن از انواع دیگر حجاب که در رفتار خارجی انسان تجلی می‎کند، نام برده شده است؛ مثل حجاب و پوشش در نگاه که مردان و زنان در مواجهه با نامحرم به آن توصیه شده‎اند.

حجاب در گفتار

نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب گفتاری زنان در مقابل نامحرم است:
فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ(احزاب؛32) پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد.


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نمیخوای ادامشو بخونی آخه از زبون خداااااست خداداره باما آدما حرف میزنه پس حتما بخونش نظرت هم میخونم

در مسلخ عشق
۱۲بهمن
ازدواج در اسلام یک سنت الهی و یک حکم فطری و هماهنگ قانون آفرینش است. انسان برای بقا نسل و همچنین آرامش جسم و روح ازدواج می کند، اما گسترش ارتباطات به ویژه اینترنت در سال های اخیر، دوام و پایداری برخی از ازدواج ها را با تهدید روبرو کرده است.

پسر جوان بی خیال و سرحال، پای رایانه شخصی خود نشسته و با زدن دکمه اینتر کیبرد، وارد دنیای شگفتی ها می شود. بلافاصله بعد از اتصال وارد یکی از چت روم های همیشگی می شود که کم کم پاتوقش شده و نام مستعارش در آن روم برای همه آشنا است.

شروع می کند از هر دری صحبت کردن و نوشتن! ناگهان متوجه یک نام جدید می شود که به نظرش زیباست. برای دادن پیغام خصوصی وسوسه می شود.

سلام چه اسم قشنگی، اسم واقعیته یا مستعاره؟
معلومه که اسم خودمه چرا باید با اسم مستعار بیام؟
خوب همین طوری پرسیدم آخه اسم واقعی خودم یه چیز دیگه است! حالا اسم، تاریخ تولد و محل سکونت می دی؟
و...


ماجرا از اینجا آغاز می شود. کم کم هر دو طرف به این نتیجه می رسند که قرار ملاقات های یاهو مسنجر راه خوبی برای ابراز احساسات نیست و آنچه در دل دارند را به خوبی نمی توانند بیان کنند پس کار به رد و بدل کردن تلفن و مکالمات پی در پی می انجامد و سرانجام یک قرار ملاقات و عشقی که می اندیشند با شناخت کامل به وجود آمده است!

مدام با هم بیرون می روند و از همه جا خاطره می سازند، حرف های عاشقانه می زنند. مدام سعی می کنند به هم ثابت کنند که تو همان هستی که من می خواستم و این جمله کم کم ملکه ذهنشان می شود.


 

////من خودم که خیلی خوشم اومد شما به شما هم توصیه میکنم بقیش بخونیدضرر نمیکنید راستی بیاید نظرتون بگید که ازدواج اینترنتی از نظر شما خوبه یابده؟////



در مسلخ عشق
۱۲بهمن
حضور در حرم امام(ره) و مزار شهدا
 
در آستانه‌ ی ایام الله دهه فجر انقلاب اسلامی و سالروز ورود تاریخ‌ساز امام خمینی(ره) به میهن اسلامی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی، صبح امروز(سه‌شنبه) با حضور در مرقد مطهر امام راحل(ره)، ضمن قرائت فاتحه، یاد بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران را گرامی داشتند.
رهبر انقلاب اسلامی سپس با حضور بر مزار شهدای هفتم تیر و گلزار شهدای بهشت زهرا، برای ارواح طیبه ی شهدا علو درجات را مسألت کردند.

 



 


در مسلخ عشق
۱۲بهمن

فاطمه، دختر شهید عماد مغنیه آخرین جوانی بود که در محضر رهبر انقلاب به ایراد سخن پرداخت. پدر فاطمه، از فرماندهان ارشد حزب‌الله لبنان بود که به دست عوامل رژیم صهیونیستی به شهادت رسید.





بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم، والصلاة والسلام علی أشرف الخلق و أعز المرسلین، سیدنا و حبیب قلوبنا، أبی‌القاسم محمد بن‌عبدالله و علی آله الطیبین الطاهرین.
سرورم و ولیّم، حضرت رهبر امت! روحم به فدایت.
برادران و خواهرانم! سلامی از دل مقاومت و مقاومین، از لبنان عزیز؛ لبنان سرزمین مقاومت و جهاد، لبنان کشور اسلام و صحنه‌ی دفاع از فلسطین، کشور شهید سیدعباس موسوی و شهید شیخ راغب حرب و سردار شهید عماد مغنیه، کشور رهبر مقاومت و مرد ایمان و صلابت جناب سید حسن نصرالله.

سرورم! من دختر شما هستم، فاطمه دختر سردار شهید عماد مغنیه، مجاهد عظیم که به مدت بیش از 25 سال، تمام تلاش‌های نیروهای اطلاعاتی و امنیتی را به باد داد و شبکه‌های اطلاعاتی آنان را تخریب کرد و هیبت بزرگ‌ترین ارتش‌های دنیا یعنی ارتش آمریکا و ارتش اسرائیل را نابود کرد

 

ادامه مطلبو حتما بخونید منتظر نظرتونم متنه خیلی باحاله

در مسلخ عشق
۱۲بهمن
“حضرت آیت الله خامنه ای” رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با شماری از جانبازان قطع نخاعی در حسینیه امام خمینی از صبر، استقامت و مجاهدت آنان تجلیل کردند.








خوشحال میشم نظرتون دربارش بدونم

در مسلخ عشق
۱۲بهمن

شرایط عجیب یک خانم برای ازدواج

و

پاسخ خاصه آیت الله مکارم

 


 

 

 


یکی از تازه‌ترین استفتائات از آیت‌الله مکارم شیرازی سوال خانمی است که نظر آیت‌الله مکارم شیرازی را را نسبت به شروط مورد علاقه او برای عقد ازدواج جویا شده است.

به گزارش قانون این خانم، شروط را در اینترنت دیده است و پس از مشورت با دوستان خود، آن را با خواستگار خود هم مطرح نموده است اما پس از موافقت خواستگار با این شروط، محضردار از تایید این شروط و ثبت عقد ازدواج خودداری کرده است.متن سوال این خانم و پاسخ آیت الله مکارم شیرازی چنین است:

بنده از اینترنت شرایطی را در مورد ازدواج دیدم که خیلی خوب و عادلانه هم بود و من از آنها پرینت گرفتم و به دوستانم هم نشان دادم و آنها هم تایید کردند که شرایط بسیار خوبی است و می‌تواند برای دختری که قصد ازدواج دارد بسیار مفید باشد برای همین با خواستگارم مطرح کردم و او هم پذیرفت ولی وقتی رفتیم محضر، محضردار که یک روحانی هم بود گفت اکثر این‌ها شرایط خلاف شرع هستند و به درد نمی‌خورند و حتی به تمسخر گفتند که شاید هر کس این‌ها را نوشته قصد دست انداختن خانم‌ها را داشته است، من خیلی ناراحت شدم.

واقعاً همین مسایل است که باعث می‌شود ما جوان‌ها دین‌گریز شویم. چرا نباید به شرایط مورد توافق طرفین احترام قایل شد؟

من شرایط را هم برایتان ارسال می‌کنم و از شما خواهش دارم که مرا راهنمایی فرمایید.

از لطف شما هم ممنونم
 

1-زوج به زوجه وکالت بلاعزل با حق توکیل به غیر داد تا زوجه در هر زمانی که بخواهد از جانب زوج اقدام به متارکه کرده و خود را از علقه زوجیت رها سازد به هر طریق اعم از بذل یا اخذ مهریه.

2-زوج به زوجه وکالت بلا عزل داد تا هر زمان خواست مهریه را به هر میزان که خواست افزایش دهد.

3- زوجه اجازه دارد هر زمان اراده نمود به خارج از کشور مسافرت نموده و نیازی به اجازه مجدد زوج نباشد چه برای اخذ یا تمدید یا تجدید گذرنامه و این اجازه دائمی است.

4- زوجه حق ادامه تحصیل را تا هر مرحله‌ای که لازم بداند خواهد داشت در هر مکان و محلی که ایجاب کند .

ادامه مطلبو حتما بخونید

در مسلخ عشق